نويسنده با تبيين اين مطلب كه نهضت عاشورا نيز با داشتن دو شرط فوق، زوال پذير نخواهد بود، عوامل مؤثر در پايدارى و جاودانگى اين نهضت را در پنج دسته عوامل اعتقادى، اخلاقى، تاريخى، عرفانى و سياسى تقسيم كرده، با برشمردن زير مجموعه هر يك به توضيح و تبيين آنها پرداخته است.
اصلى ترين گرايشهاى روانى انسان حبّ ذات و حبّ به كمالات ذات است كه به دو شعبه اصلى علم و قدرت منشعب مى شود كه يكى حبّ به بقا و ابديت است و ديگرى هم حبّ به ذات. حبّ بقا لازمه طبيعى حبّ ذات است، يعنى وقتى انسان وجود خود را دوست مى دارد، نه از آن جهت است كه يك وجود لحظه اى است بلكه وجودش را در زمان بعد هم دوست مى دارد و علاقه دارد كه اين وجود دوام داشته باشد. مى توان گفت كه اگر انسان فهميد كه حقيقت او يك حقيقت غير مادى است و حيات انسان منحصر به اين حيات دنيوى نيست، حبّ بقا و خلود، جهت طبيعى و فطرى خود را مى يابد و علاقه انسان متوجه به زندگى ابدى مى شود. ولى اگر اين معرفت برايش حاصل نشد و خيال كرد كه وجود او همين وجود مادى است و حيات او منحصر به همين حيات دنياست، آن گرايش فطرى، منحرف مى شود و در همين مرحله كوتاه از وجود انسان متوقف مى گردد و به دنبالش آثار بسيار نامطلوبى به بار مى آيد. علت علاقه انسان به زندگى دنيا علاقه به جاودانگى است، منتها خيال مى كند كه وجودش همين وجود مادى و زندگى اش نيز همين زندگى دنيوى است، لذا مى خواهد اين زندگى ادامه پيدا كند. اگر متوجه شود و يقين پيدا كند كه حقيقت زندگى برتر از اين حيات مادى است، ديگر با آن چشمى كه قبلاً به زندگى دنيا مى نگريست نمى نگرد و نظرش تغيير مى كند. در قرآن شريف آياتى هست كه دلالت بر اين ميل فطرى دارد و از اين ميل براى تربيت انسان استفاده شده است. پس معلوم است كه در فطرت انسان ميل به بقا و جاودانگى هست كه قرآن در صدد تعيين مصداق آن برمى آيد. راجع به اين ميل جاودانگى قرآن مى فرمايد: [1]
طبيعى ترين اثرى كه بر حبّ ذات مترتب مى شود حبّ بقاست و هر انسانى بالفطره اين غريزه را دارد. همان طور كه در ساير گرايشهاى علم و معرفت، نقش اساسى را در تعيين مصداق و تعيين جهت آنها بازى مى كند، در اينجا نيز همين گونه است، يعنى اگر انسان حقيقت خود و حياتش را به درستى شناخت، آن وقت اين گرايش نيز جهت صحيح خود را پيدا مى كند و گرنه دچار اشتباه در مصداق مى شود و منشأ انحرافات اخلاقى فراوانى مى گردد.
ما عندكم ينفد و ما عند اللَّه باق؛
چيزهايى كه در اختيار شماست (از نعمتهاى دنيا) فانى شدنى است اما آنچه كه نزد خداست بقادارد.
اين بيان براى كسى مفيد است كه فطرتاً طالب بقا باشد، آن وقت مصداقش را به او نشان مى دهند كه آن مطلوب تو در آنجاست نه در اينجا. اينك كه هزار و اندى سال از واقعه جاودانه عاشورا مى گذرد، اين واقعه هنوز طراوت و تازگى خود را حفظ كرده است. اين بقا و جاودانگى در تاريخ به گونه اى كه تمام حماسه ها را تحت الشعاع خود قرار دهد، معلول اراده حتمى خداوند مى باشد: [2]
يريدون ليطفؤوا نور اللَّه بافواههم و اللَّه متّم نوره و لو كره الكافرون؛
عده اى مى خواهند نور خدا را خاموش كنند ولى اراده حتمى خداوند بر حفظ و حراست از آن
مى باشد اگرچه كافران چنين نپسندند.
چه طوفانهاى سهمگين كه از سوى دشمنان اهل بيت به قصد محو نام حسين(ع) برخاست و در برهه اى از زمان گرد و غبارى نيز به پا كرد، ولى ديرى نپاييد كه در چرخش زمان نه تنها نام حسين(ع) از خاطرها محو نشد، بلكه جلاى بيشترى گرفت و صاحبان آن توطئه هاى شيطانى نام و ذكرشان از روى گيتى به كلى محو گرديد. معيار جاودانگى ها
بسيار حكايتها گرديده كهن امّا جانسوز حديث تو تازه است به دورانها
پديده هاى اجتماعى در مدتى كه باقى هستند حتماً بايد با خواسته هاى بشر تطبيق كنند. بدين معنى كه يا خود آن پديده ها خواسته بشر باشند: و يا تأمين كننده خواسته هاى بشر بوده باشند يعنى يا بايد بشر خود آنها را بخواهد، از عمق غريزه و فطرتش آنها را بخواهد، و يا بايد از امورى باشند كه هرچند انسان از عمق غريزه آنها را نمى خواهد و خودشان مطلوب طبيعت بشر و هدف تمايلات بشر نيستند اما وسيله مى باشند، يعنى وسيله تأمين خواسته هاى اوليه بشر مى باشند و حاجتهاى او را برمى آورند. در ميان خواسته هاى بشر دو جور خواسته داريم. خواسته هاى طبيعى و خواسته هاى غيرطبيعى، يعنى اعتيادى. خواسته هاى طبيعى آن چيزهايى است كه ناشى از ساختمان طبيعى بشر است، يك سلسله امور است كه هر بشرى به موجب آنكه بشر است خواهان آنهاست و رمز آنها را هم هنوز كسى مدعى نشده كه كشف كرده است. مثلاً بشر علاقه مند به تحقيق و كاوش علمى است، همچنين به مظاهر جمال و زيبايى علاقه دارد، به همدردى و خدمت به همنوع علاقه مند است. امور طبيعى مانند امور غيرطبيعى قابل ترك دادن نيست.[3] لذا به عقيده حكماى اسلامى امر غيرطبيعى دوام پيدا نمى كنند بلكه تنها جريانى كه طبيعى باشد قابل بقا و دوام است. و نهضت امام حسين(ع) چون بر اساس فطرت و خواسته حقيقى انسان شكل گرفته بقا پيدا كرد. و هرگز در طول تاريخ انسانيت گذشت زمان آن را كهنه و بى رنگ نساخته است.
اصالت و دوام حق
در حكمت الهى اصالت در هستى با حق است، با خير است، با حسن و كمال و زيبايى است و باطلها، شرور و نقصها و زشتيها در نهايت امر و در تحليل نهايى به نيستى ها منتهى مى شوند نه به هستى ها. استاد مطهرى در اثبات اين مطلب كه اهل حق اصالت دارد مى نويسد: [4] و يَبْقى وَجْهُ رَبّك ذوالجلال و الاكرام[5]. [6]
... باطل وجود تبعى و طفيلى دارد، وجود موقت دارد، آن چيزى كه استمرار دارد حق است. هر وقت جامعه اى در مجموع به باطل گراييد محكوم به فنا شده است ... در نظام هستى، خير غالب است، حق اصيل است و باطل هم اگر پيدا شد محكوم و غير اصيل و نابودشدنى است، و آنچه پايدار مى ماند حق است، كُلُّ شى هالك اِلاَّ وجهه
استاد در ادامه مى افزايد: [7]
در طول تاريخ هميشه حق و باطل با يكديگر در حال جنگ بوده اند، ولى قرآن وعده پيروزى نهايى حق بر باطل را مى دهد.
به اعتقاد حكماى اسلامى جريان حق، چون جريانى طبيعى و متناسب فطرت خدادادى بشر است امكان بقا و دوام دارد و هر جريانى كه بر خلاف فطرت الهى انسان باشد دوام پيدا نمى كند و از بين مى رود. و حركت و جريان امام حسين(ع) چون يك حركت طبيعى كاملاً هماهنگ با فطرت بشر بود، اصالت و دوام پيدا كرد. استاد شهيد مطهرى مى نويسد: [8]
راه حق چيزى است كه انبياء از طرف خدا آن را شناسانده، و از طرف خدا آن را تضمين كرده اند كه هر كه اين راه را برود به نتيجه مى رسد. خداوند اين عالم را طورى ساخته است كه همواره از كسانى كه حق و حقيقت را حمايت كنند، حمايت مى كند. حق همواره يك تأييد معنوى با خود دارد.
بدين جهت امام حسين(ع) و يارانش همواره دريافته بودند كه چون حق همواره مورد تأييد خداست لذا دوام و ريشه دار است، اگرچه در منتهاى تنهايى و عزلت باشد و باطل از ميان رفتنى است اگرچه در كمال اوج و قدرت باشد. باطل هيچ گاه حق نمى شود و وظيفه مردان خدا در زدودن باطل از ميان رفتنى نيست. آنان دريافته بودند كه اگر همه مردم بكوشند و بر اين اتفاق كنند كه باطل را بر كرسى حق بنشانند اين امر امكان پذير نيست و اگر همگان تلاش كنند كه ريشه حق را بكنند و از ميانش بردارند انجام پذير نخواهد بود. در طول مدت حيات بشر اين درگيريها بين حق و باطل به زور وجود داشته، گاهى اين و زمانى آن پيروز مى شده است، ولى در همه حال پس از اندك مدتى حق جاى خود را در دل پيروان خود باز كرده و باطل و طرفداران آن را دچار لعن و نفرت ابدى كرده است. استاد مطهرى(ره) در ادامه مطلب فوق كه حق دوام دارد مى افزايد: [9] عوامل مؤثر در تكوين پايدارى و جاودانگى نهضت امام حسين(ع)
آنكه در طريق حق و حقيقت گام برمى دارد، در هر شرايطى قرار بگيرد، براى او خير است. مرد حق در هر شرايطى، وظيفه خاص خويش را مى شناسد و با انجام وظيفه و مسؤوليت هيچ پيش آمدى شر نيست.
در طريقت پيش سالك هر چه آيد خير او است در صراط المستقيم اى دل كسى گمراه نيست بر در ميخانه رفتن كار يك رنگان بود خودفروشان را به كوى مى فروشان راه نيست هر چه هست از قامت ناساز بى اندام ما است ور نه تشريف تو بر بالاى كس كوتاه نيست
مجموعه عواملى كه در تكوين پايدارى و استمرار و جاودانگى نهضت امام حسين(ع) نقش اساسى ايفا كرده اند را به شرحى كه مى خوانيد مى توان دسته بندى كرد: الف. عوامل اعتقادى
يكى از نكات ماندگار و حساس در شخصيت والاى امام حسين(ع) علاقه و محبت شديد به خداوند تبارك و تعالى بود. ظاهراً تمام كسانى كه خداوند را پذيرفته و به وجود لايتناهى وى معتقدند مدعى دوست داشتن خدا هستند. پس همه كس دعوى دوستى خداوند را دارد و از آن دم مى زند و به آن معترف است و معتقد. البته در مرحله عينيت و عمل بايد اين ادعا به منصه اثبات برسد و گرنه همچون ديگر ادعاهاى تهى از واقعيت بلكه از آنها هم بدتر خواهد بود و در اثبات اين دعوى، مهم آن است كه خود خداوند كه محبوب واقعى است آن را بپذيرد و بر آن صحه گذارد و روشن است كه مهم ترين نشانه صدق اين ادعا آن است كه همه گامها در راه رضاى دوست برداشته شود و انسان عاشق و محب هيچ گونه حركت و سكون و تكلم و سكوت و قيام و قعودى جز آنچه مورد رضاى پروردگار است نداشته باشد. پس جاودانگى و پايدارى نهضت حسينى به اين است كه عقيده به توحيد و خداباورى، تنها در ذهن امام حسين(ع) نماند، بلكه در همه شؤون و شرايط و زواياى زندگى او سايه افكند. وقتى ابن عباس از امام حسين(ع) مى خواست كه راه ديگرى جز رفتن به عراق برگزيند و با بنى اميه درنيفتد حضرت ضمن تبيين اهداف و نيات امويان، فرمود: [10]
اِنّى ماضٍ فى اَمْرِ رَسُولِ اللَّه(ص) حَيْثُ اَمَرَنى و اِنّا للَّهِ وَ اِنّا اِلَيْه راجِعُون.
و تصميم خود را در پاى بندى به فرمان حضرت رسول و بازگشت به جوار رحمت خداى هستى آفرين باز گفت، چرا كه به حقانيت راه و درستى وعده هاى خدا باورداشت. بدين علت امام حسين(ع) تا پايان عمرش، تا روز شهادتش بلكه تا لحظه شهادتش، اين ارتباط ناگسستنى يعنى توحيد در نظر و عمل و آن عشق سوزان به محبوب واقعى خود را به همراه داشت. آورده اند كه هر چه روز عاشورا زوال ظهرنزديكتر مى شد و ساعات بحرانى جبهه كربلا فراتر مى رسيد آن عاشق دل باخته با سپرى شدن ساعات فراق و نزديك شدن وعده وصل، مصمم تر، رنگ او برافروخته تر و سيمايش گلگون تر مى نمود و چهره اش شكفته تر مى گرديد و وجد و شور مخصوصى در امام مشاهده مى شد.[11]
برخى از مقتل نگاران آورده اند كه در ساعات آخرين براى يك لحظه، اشراقى بر دل نورانى امام حسين(ع) تابيدن گرفت و در آن حالت احساس نمود كه وى از سوى خداوند مجاز است زنده بماند و يا به وصل دوست بار يابد: [12]
مخير بين النصر على اعدائه و بين لقاء اللَّه تعالى.
اين ارتباطى است ناگفتنى و پيامى است برون از شرح و وصف. امام حسين(ع) كه در حال و هواى ديگرى بود و جز به معبود و معشوق ازلى خود نمى انديشيد (لقاء اللَّه تعالى) ديدار خداوند را بر بقاى در اين دنياى ناسوتى برگزيد و آن خدادوستى وى او را به سوى دوست فرا خواند. توحيد در نصرت خواهى و فقط و فقط بر خدا اعتماد كردن از جلوه هاى ديگر نقش آفرينى عقيده در عمل است. امام حسين(ع) تنها تكيه گاهش در بينش و در بعد عمل خدا بود، نه نامه ها و حمايتها و شعارها. وقتى سپاه حرّ راه را بر كاروان امام حسين(ع) بست، حضرت ضمن خطابه اى كه در باره حركت خويش و امتناع از بيعت و استناد به نامه هاى كوفيان بود، در پايان، ضمن گلايه از عهدشكنى كوفيان فرمود: [13]
تكيه گاهم خداست و او مرا از شما بى نياز مى كند؛ سَيُغْنىِ اللَّه عَنْكُمْ.
به طور كلى باور روشن و عقيده يقينى امام حسين(ع) و خدايى دانستن اين راه و انتخاب او سبب شد در مقابل عوامل يأس آفرين و ترديدساز بايستد و قضاى الهى و مشيت او را بر هر چيز مقدم بدارد اين امر ناشى از آميختن توحيد در عقيده و عمل مى باشد.
2. همگامى با فطرت
هر مبارزه اى پشتوانه پايدارى مى خواهد تا آن را على رغم همه مشكلات پيش ببرد و به ثمر برساند و پشتوانه پايدار هر مبارزه اى در درجه اول اين است كه خود مبارزه حق و عادلانه باشد، اگر خود مبارزه حق و عادلانه باشد، بى ترديد ضمير مردم را جذب مى كند و بر ضد ستمگران به حركت مى آورد و دير يا زود به پيروزى عملى هم نايل مى گردد. مردم، فطرت عدالت خواه و ضد ظلم دارند، بدين علت است كه به خاطر مظلوم و ضد ظالم اقدام و قيام مى كنند و در جهت پيشبرد حق و سركوب باطل متحول مى گردند و متحول مى كنند. و باز بدين جهت است كه همه مكتبهاى دينى و ارزشمند عدالت و ظلم را كه تكيه گاه فطرت است اساس كار مى گيرند و آن را مبناى دعوتهاى خود، چه توحيدى و چه اصلاحى قرار مى دهند و از سوى ديگر با حركتهاى انحرافى و ظالمانه مانند حركتهاى الحادى و شرك آلود، كه هر دو مخالف فطرت است مبارزه مى كنند. با توجه به اين فطرت الهى است كه مردم طرفدار عدالت و حق و ضد ظلم و باطل مى باشند. و رمز موفقيت امام حسين(ع) اين بود كه مردم را به توحيد و عدالت دعوت مى كرد و چون اين دعوت با فطرت مردم هماهنگ بود، از اين رو به آسانى توانست انسانهاى هدايت پذيرى را مانند حرّ جذب كند. نفس دعوت امام حسين(ع) و حركت او همگام و همزمان با فطرت بود. به هنگامى كه او حرف مى زد چنان بود كه گويى از زبان مردم سخن مى گويد. و اصولاً فطرت خدايى آدمى مخالف ظلم و خيانت است و حسين(ع) مردم را به همان زمينه فطرت كه دعوت به پاكى و صداقت است فرا خواند، بدين سبب نهضت او پايدار و جاودانه مانده است. استاد مطهرى در اثبات اين مدعا، با عنوان: دين حق در نهايت [14]
امر پيروز است مى گويد:
نوع انسان به حكم فطرتى كه در او به وديعه نهاده شده است طالب كمال و سعادت حقيقى خود يعنى استيلا بر عالى ترين مراتب زندگى مادى و معنوى به صورت اجتماعى مى باشد و روزى به آن خواهد رسيد. اسلام كه دين توحيد است برنامه چنين سعادتى است. انحرافاتى كه در طى پيمودن اين راه طولانى نصيب انسان مى گردد نبايد به حساب بطلان فطرت انسانى و مرگ آن گذاشته شود. همواره حاكم اصلى بر انسان همان حكم فطرت است و بس، انحرافات و اشتباهات از نوع خطاى در تطبيق است، آن غايت و كمالى كه انسان به حكم فطرت بى قرار كمال جوى خود آن را جستجو مى كند، روزى - دير يا زود - به آن خواهد رسيد. آيات سوره روم از آيه 30 كه با جمله: فَأقِمْ وَجْهَكَ للدّين حنيفاً فِطْرة اللَّه التّى فَطَر الناس عَلَيْه آغاز مى شود و با جمله: لَعَلَّهُمْ يَرْجعون پايان مى يابد،همين معنى را مى رساند كه حكم فطرت در نهايت امرتخلف ناپذير است و انسان پس از يك سلسله چپ و راست رفتنها و تجربه ها راه خويش را مى يابد و آن را رهانمى كند. به سخن آن عده نبايد گوش فرا داد كه اسلام راهمانند يك مرحله از فرهنگ بشرى كه رسالت خود را انجام داده و به تاريخ تعلق دارد، مى نگرند. اسلام، به آن معنى كه ما مى شناسيم و بحث مى كنيم، عبارت است از انسان در كمال نهايى خودش كه به ضرورت ناموس خلقت روزى به آن خواهد رسيد.
ب. عوامل اخلاقى
اخلاق يكى از ابعاد اصلى دين اسلام است كه تكميل ارزشهاى اخلاقى و جهت خدايى بخشيدن به صفات و رفتار انسانها از اهداف عمده بعثت انبيا است. تصحيح منش و رفتار انسان و كاشتن بذر كمالات اخلاقى و خصال متعالى انسانى در نهاد جان انسانها، بخشى مهم از رسالت پيامبر و امامان را تشكيل مى دهد. يكى از شايسته ترين مظهر صفات انسانى در نهضت حسينى تجلى يافت. و حادثه كربلا و سخنان گهربار امام حسين(ع) و ظهور روحيات و خلق و خويى خدايى در حماسه
1. آزادگى
آزادى در مقابل بردگى: اصطلاحى حقوقى و اجتماعى است، اما آزادگى برتر از آزادى است و نوعى حرّيت انسانى و رهايى انسان از قيد و بندهاى ذلت آور و حقارت بار است. تعلقات و پاى بندى هاى انسان به دنيا، ثروت، اقوام، مقام، فرزند و ... در مسير آزادى روح، مانع ايجاد مى كند. اسارت در برابر تمنيّات نفسانى و علقه هاى مادى، نشانه ضعف اراده بشرى است. وقتى كمال و ارزش انسان به روح بلند و همت عالى و خصال نيكو است، خود را به دنيا و شهوات فروختن، نوعى پذيرش ذلت و حقارت است. على(ع) در اين زمينه مى فرمايد: [15]
اَلا حُرٌ يَدَعُ هذِهِ اللماظَةَ لِأهْلِها؟ اِنّهُ لَيْسَ لِأَنْفُسِكُمْ ثَمَنٌ اِلّا الْجَنَّةُ فلاتبيعُوها الّا بِها؛
آيا هيچ آزاده اى نيست كه اين نيم خورده (دنيا) را براى اهلش واگذارد؟ يقيناً بهاى وجودى شما چيزى جز بهشت نيست، پس خود را جز به بهشت نفروشيد!
آزادگى در آن است كه انسان كرامت و شرافت خويش را بشناسد و تن به پستى و ذلت و حقارت نفس و اسارت دنيا ندهد. در پيچ و خمها و فراز و نشيبهاى زندگى، گاهى صحنه هايى پيش مى آيد كه انسانها به خاطر رسيدن به دنيا يا حفظ آنچه دارند يا تأمين تمنّيات و خواسته ها يا چند روز زنده ماندن، هر گونه حقارت و اسارت را مى پذيرند. اما آزادگان با ايثار جان هم بهاى آزادگى را مى پردازند و هرگز تن به ذلت نمى دهند. امام حسين(ع) فرمود: [16]
مَوْتٌ فى عِزّ خَيْرٌ مِنْ حياة فى ذُلٍّ؛
مرگ باعزت بهتر از زندگى ذليلانه است.
اين نگرش به زندگى جلوه بارزى از آزادگى را در مورد امام حسين(ع) و خاندان و يارانش به جاى گذاشت به طورى كه يكى از آثار و بركات سياسى - اجتماعى قيام سيدالشهداء(ع) اين بود كه نه فقط با حرف بلكه در عرصه عمل هم روح استقامت و پايدارى و آزادى خواهى و حفظ كرامت و عزت نفس را در كالبد بى روح مسلمين در همه اعصار دميد. سالار شهيدان در برابر نيروى مهيب ستم و قوه قاهره بنى اميه بالاترين استقامت و مهم ترين پايدارى و شهامت را به خرج داده و در مقابل آنان مقاومت كرده و به انسانها درس حريت و آزادگى آموخت. آن حضرت در آخرين لحظات حماسه كربلا با بدنى مجروح و خونين دشمنان را به آزادگى دعوت كردوفرمود: [17]
اى پيروان ابوسفيان! اگر دين نداريد، پس در دنيا آزادمرد باشيد.
حماسه عاشورا سراسر شعارهاى آزادى طلبى و استقامت و عزت نفس است، چنانكه در روز عاشورا ضمن گفتارهاى گرم و آتشين خود فرياد مى زد: [18]
اين ناپاك و فرزند ناپاك، مرا بين دو كار مخير ساخت، يا ذلت را بپذيرم و در برابر يزيد تسليم شوم و يا اينكه كشته شده و به حكم شمشير تن دهم! اما از خاندان پيغمبر ذلت به دور است، نه خدا براى ما ذلت مى خواهد و نه پيامبر او و نه مردان پاكدل و مؤمن و نه آن دامنهاى منزهى كه ما را در ميان خود پرورانده است.
مرد خدا تن به ذلت نمى دهد و انسان به كسب عزت و ذلت مخير است. و نيز در اوج عزت چنين فرمود: [19]
نه، به خدا سوگند من دست ذلت به اين ناپاكان نخواهم داد و مانند بندگان در برابر آنها تسليم نمى گردم.
رمز موفقيت و راز جاودانگى انسان در هميشه تاريخ بستگى به استقامت و پايدارى در مقابل سختى هاى راه دارد و امام حسين(ع) با استقامت و آزادگى خود در برابر بناى شرك و اساس كفر و الحاد و بذل جان و تمام هستى خود در اين راه مقدس، باعث دميدن روح پايدارى و آزادى در ميان مردم شد، به طورى كه در قيامهاى بعد از آن حضرت، اين امر به خوبى مشهود است. اگر آزادى خواهان و آزادگان جهان، در راه استقلال و رهايى از ستم و طاغوتها مى جنگند و الگويشان قهرمانى هاى شهداى كربلاست، در سايه همين درس آزادگى است كه ارمغان عاشورا براى هميشه تاريخ است.
2. عزّت
عزّت چه به عنوان خصلت فردى يا روحيه جمعى، به معناى مقهور عوامل بيرونى نشدن، شكست ناپذيرى، صلابت نفس، كرامت و والايى روح انسانى و حفظ شخصيت است. ستم پذيرى و تحمل سلطه باطل و سكوت در برابر تعدى و زير بار منّت دونان رفتن و تسليم فرومايگان شدن و اطاعت از كافران و فاجران همه و همه از ذلت نفس و زبونى و حقارت روح سرچشمه مى گيرد. قرآن در اين باره مى فرمايد: [20]
و للَّه العزّة و لرسوله و للمؤمنين؛
خداوند عزيز است و عزّت را براى خود و پيامبر و صاحبان ايمان قرار داده است.
از امام صادق(ع) در مورد يك مسلمان كه نبايد تن به پستى و فرومايگى و ذلت دهد روايت است: [21]
اِنّ اللَّه فوّض الى المؤمن امرَهُ كلَّهُ و لمْ يفوض اِليه اَنْ يكونَ ذليلاً؛
خداوند همه كارهاى مؤمن را به خودش وا گذاشته، ولى اينكه ذليل باشد، به او واگذار نكرده است.
چرا كه خدا فرموده است عزت از آنِ خدا و رسول و مؤمنان است. مؤمن عزيز است نه ذليل. استاد مطهرى معتقد است كه بيش از همه امامان از امام حسين مطالبى در باره مسأله كرامت و عزت نفس نقل شده است: [22]
كه امام حسين(ع) مرگ باعزت را بهتر از زندگى باذلت مى داند يا جمله معروف امام حسين(ع) هيهات منا الذّلة عجيب است و از آن جمله هايى است كه تا دامنه قيامت از آن حرارت و نور مى تابد، حماسه و كرامت و عزت و شرافت نفس مى بارد.