بسم الله الرحمن الرحیم | امروز: سه شنبه 29 اسفند 1402

موقعیت فعلی: بخش مقالات (برگشت به لیست)

ملافضلعلی نصرابادی؛ شاعر دلسوخته نظرات خوانندگان(0)
لید مقاله:
ملافضل‌علی شاعر قرن 12هجری است که در سن 80 سالگی و بعد از داغ از دست دادن دهمین فرزندش، شروع به سرودن مثنوی مجلس افروز کرد و زندگی پیامبراکرم(ص) را در 6200بیت سروده است . برگرفته از کتاب گلچین مجلس افروز نوشته دکتر سید محمد ساداتی نژاد و محمد غلامی-انتشارات مجلس افروز
متن کامل:
ملا فضلعلي نصرآبادي شاعر توانا و چیره دست اهل سفيد شهر (نصرآباد كويرسابق) از شهرهاي تابعه شهرستان آران و بيدگل مي باشد که در زمان فتحعلي شاه قاجار زندگي مي‏كرد. ديوان شعر او به نام مجلس افروز يك مثنوي حماسي ديني در شرح احوال حضرت محمد (ص) و در وزن بحر متقارب مي‏باشد. در ارتباط با این مثنوی در كتاب الذريعه آمده است: «مثنوي مجلس افروز لملافضلعلي النصر آبادي، من شعراء عهد فتحعلي شاه قاجار، و هو أحد المثنويات الحماسيه الدينيه في شرح احوالات النبي (ص) في بحر المتقارب، نظم في الثمانين من عمره، بعد فوت آخر اولاده العشره يوجد في الرضويه كتابته 2رمضان1240 فیخمسة الافوثمانمأة بيت و اخري عند خازن زفره‏اي باصفهان كتابته،3 شوال 1240 كما كتب الينا و اخري في مكتبة دانشگاه: 2900 بخط حسين بن الحاجي محمد مسكناني، كتابته ج1252/2 و ذكر في فهرسها أن اسم الناظم فضل و هذا غير صحيح. أوّله: بنام خداوند گيتي فــــــروز كه روز آورد شب، شب آرد به روز كند نيــل بر طاق ابروي شب زند شانه بر عنبرين مـــوي شب مثنوي مجلس افروز اثر ملافضل علي نصرآبادی است كه يكي از شعراء عهد فتحعلي شاه قاجار است. اين مثنوي يكي از مثنوي‏هاي حماسي ديني در شرح احوال پيامبر(ص) و بر وزن بحر متقارب است. وي اين مثنوي را در سن 80 سالگي بعد از فوت آخرين و دهمين فرزندش سروده است. يك نسخه از اين مثنوي در آستان قدس رضوي است كه در 2 رمضان سال 1240 نوشته شده است و داراي 5800 بيت است و يك نسخه ديگر نزد شخصي به نام خازن زفره اي در اصفهان است كه اين نسخه در 3 شوال1240 كتابت شده است و يك نسخه ديگر در كتابخانه دانشگاه است كه به خط حسين بن الحاجي محمد مسكناني در جمادي الثاني سال 1252 كتابت شده است و در فهرست آن اسم ناظم، فضل گفته شده است كه اين غير صحيح است. اول اين مثنوي با اين دو بيت شروع مي‏گردد كه در بالا ذكر شده است» همچنين در كتاب صهباي سخن آمده است: « مجلس افروز مثنوي است درباره زندگي پيغمبر اكرم (ص) از ملافضل علي نصرآبادي كاشاني كه اول آن با اين بيت شروع مي‏شود: به نام خداوند گيتي فروز كه روز آورد شب، شب آرد به روز و ختم كتاب با اين بيت است: الهـي برآيد از آن دوده دود كــه نام محمـــــد بـــرد بي درود  در اين كتاب آمده است كه يك نسخه از اين ديوان به قطع 17×22 و با جلد تيماج قهوه‏اي بدون تاريخ كتابت در كتابخانه خصوصي آقاي عباس بهنيا موجود مي‏باشد. دركتاب مشاهير كاشان آمده است: «فضل علي نصرآبادي كاشاني از شعراي عصر قاجار است كه در قريه نصرآياد [سفيد شهر] كاشان متولد شد. وي شاعري گمنام است كه دو نسخه خطي از ديوان او در اختيار دو تن از اعضاي محترم انجمن ادبي صبا است. يك نسخه از اين ديوان كه در سال1236ه.ق كتابت شده است داراي6200 بيت شعر است.» منتخبي از ساقي نامه وي چنين است: بده مي كه ياد جــواني كنــــم بــه پيري دگر كامــراني كنـــــم زاطوار گيتي دلــم گشته تنـگ بــده ساقي آن باده لالـــه رنــگ دليل رهم شو در اين رهگـــذار كه وقت رحيل است و هنگام بـــار در جلد چهارم فهرست نسخه‏هاي خطي فارسي مؤسسه فرهنگي منطقه‏اي آمده است: «مجلس افروز از ملافضلعلي نصرآبادی كاشاني سراينده روزگار فتحعلي شاه (1250-1212) و از حماسه‏هاي ديني است در سرگذشت پيامبر (ص) در بحر متقارب ‌كه در هشتاد سالگي، پس از مرگ آخرين و دهمين فرزندش در پنج هزار و پانصد بيت {نسخه رضوي}سروده است. » در اين كتاب اشاره شده است كه در ذريعه جلد 9بند 1191 و جلد 19بند 281 به ملافضلعلي و ديوانش اشاره شده است و يك نسخه از آن در اصفهان نزد محمد حسن زفره‏اي، نوشته 3 شوال 1240 بوده كه الان نزد خازن زفره‏اي در اصفهان است. نسخه ديگري از آن در مشهد و در كتابخانه آستان قدس به شماره (7126) 916 نوشته 2 رمضان1240 مي‏باشد و آغاز اين نمونه با اين بيت است كه ستايش كنم حي ناديده را كه آدم كند آب گنديده را نسخه ديگري از آن در دانشگاه تهران به شماره 2900 و به خط نستعليق حسين فرزند حاجي محمد مسكناني است كه در روز دوشنبه ماه جمادي الثاني سال 1252 كتابت آن صورت گرفته است و آغاز اين نمونه بدين صورت است: به نام خداوند گيتي فروز كه روز آورد شب، شب آرد به روز در فهرست از فضل كاشاني دانسته شده است و حدود 6000 بيت شعر دارد. در اين كتاب آمده است كه اين ديوان دو آغاز دارد: آغاز1 ) به نــام خداوند گيتي فـــروز كه روز آورد شب، شب آرَد به روز كنــد نيل بر طاق ابروي شب زنــد شانه بر عنبرين موي شب آغاز 2 ) ستايش كنم حي ناديده را كه آدم كند آب گنديده را در جلد پنجم فهرست نسخه‏هاي خطي فارسي اين مؤسّسه، نشريه شماره 41 در فهرست آن عناوين فضلعلي نصرآبادي كاشاني و مجلس افروز آورده شده است. همچنين در كتاب سخنوران كاشان، در ذيل فضل آمده است: « فضلعلي نصرآبادي صاحب مثنوي مجلس افروز قرن دوازدهم و سيزدهم» و در ذيل آن آمده است: «دو نسخه از اين مثنوي در كتابخانه استاد حسن عاطفي موجود است.» نويسنده. كتاب نام.ا ين شاعر را در قسمت بلبلان خاموش از شعراي كاشان آورده است. ‌ همچنين در كتاب نگاهي به آران و بيد گل آمده است: « ملا فضلعلي نصرآبادی از شعراي قرن 13 و اهل نصرآبادی كوير دانسته شده است.» آقای حسن عاطفي که برای اولین بار اقدام به تصحیح و انتشار نسخه ای از دیوان محلس افروز که در اختیار داشت، کرد در گفتگويي كه سال ها قبل از انتشار این دیوان با نگارنده کتاب تاریخ سفیرشهر داشت، مطالب ذيل را بيان كرده است که قابل توجه است. وی اشاره میکند که "يك نسخه از اين ديوان در آستان قدس رضوي است. نسخه‏اي ديگر در اصفهان نزد محمد حسن رجايي زفره‏اي است كه پيرمردي اهل تحقيق است. به نظر من اشعار این دیوان به زمان زنديه، افشاريه يا صفويه به بعد متعلق است و يا در اوايل قاجار بوده است". در نسخه‏اي كه نزد آقای عاطفی موجود است، كاتب در آخر کتاب از عنوان مرحوم ملافضلعلي استفاده میکند که نشان می دهد در زمان کتابت این دیوان توسط وی، این شاعر محبوب از دنیا رفته بوده است. اين نسخه در سال 1236 ه ق کتابت شده است. آخرين بيت این دیوان، اين جمله است كه: الهي برآيد از آن دوده دود كه نام محمد بَرَدبي درود  در آخر اين ديوان، نیز نوشته شده است: قد رفع الفراغ من تسويد هذا الكتاب المسمي بمجلس افروز من كلام مولانا رحمه الله ملافضلعلي نصرآبادی من قراء مدينه كاشان، خصّت به تاريخ غره شهر محرم الحرام كاتب الحروف محمد صادق ابن محمد باقر قمي ساكن قريه مشهد باريكرسف مي‏باشد و استدعا دارد از آن كس كه اين كتاب را مي‏خواند، در هر مجلسي كه خوانده شود، روح حقير قصير بي حاصل را به فاتحه ياد و شاد نمايد. اولا به حق خدا، دويم به حق رسول خدا و به حق ولي خدا و به حق دوازده امام به حق، قسم مي‏دهم اين حقير را در خصوص فاتحه فراموش نكنند، جناب مسبب الاسباب در دنيا و در عُقبي عوضتان بدهد كه روح حقير را به فاتحه سرافراز نموده است و الله اعلم با الصواب سنه 1236 ه ق از قرار شمرده شد كه در كتاب موارد شش هزار و دويست و بيست بيت مي‏باشد. اين كتاب داراي 190 تا 195صفحه است. آقای عاطفی اشاره نمود که اين كتاب را به طور تصادفي در حدود سال هاي 1347و 1348 از بازار مسگرهاي كاشان از شخصي دست فروش خريداري نموده است. آقای عباس بهنيا استاد دانشگاه در گفتگوی دیگری با نگارنده کتاب تاریخ سفیدشهر، سال ها قبل از انتشار دیوان مجلس افروز، مطالبي را به شرح ذيل اشاره نموده و گفت : «اين نسخه خطي را در تهران نزد شخص يهودي به نام يعقوب كه در كار فروش كتب خطي بود به طور تصادفي مشاهده و خريداري نمودم. من تصادفاً به يك ديوان شعر مثنوي برخورد كردم كه روي جلد آن نوشته شده بود ملافضلعلي نصرآبادی كاشاني و يك كتابي هم به خط ملامحسن فيض به علاوه يك قرآن خطي خريداري نمودم. با لطايف الحيلي، اين كتاب ها را از آن يهودي خريداري نمودم. اين شخص يهودي (يعقوب) الآن به سرزمین های اشغالی رفته است. من از يعقوب سؤال كردم كه اين كتاب را از كجا پيدا كرده‏اي. يعقوب گفت ما اصالتاً اهل كاشان هستيم ولی بعدا به تهران مهاجرت كرديم. پدر من شغل پارچه فروشي داشت و در شهرهاي اطراف كاشان، مثل آران، بيدگل، نصر‏آباد و... رفت و آمد داشت و بعضي‏ها به جای پول، مرغ، قند و چيزهاي ديگر مي‏دادند و يك روز شخصي به جای پول اين كتاب را به پدرم مي‏دهد. پدر من اين كتاب‏هاي خطي را به مرور زمان جمع‏آوري نموده است. نسخه ديگري از اين مثنوي نزد استاد حسن عاطفي عضو انجمن ادبي صبا مي‏باشد. » ملا فضلعلي نصر آبادي يكي از شعرا و علماي بزرگي است كه از دل كوير و شهري به ظاهر كوچك ولي در معنا بزرگ برخاسته است. ملافضلعلي نصرآبادي سندي ديگر از بزرگي مردمان اين خطّه است. در نتیجه تحقیقات بعمل آمده، برای اثبات تعلق این شاعر به سفید شهر یا نصرآباد کویر، دلایل و شواهدذیل را میتوان بر شمرد. اولاً شهر سفيدشهر داراي سابقه‏اي بسيار درخشان بوده و در زمان هاي قديم علماي زيادي در اين شهر وجود داشته‏اند و در چنين محیطی، ظهور چنين شاعري، امر دور از انتظاری نیست. ثانياً كدخداي سابق شهر( مرحوم حاج تراب نصیری) رفت و آمد پارچه فروشي يهودي به نام يعقوب به سفیدشهر را به خاطر دارد. اشاره شد که آقای بهنيا نيز نسخه ای از كتاب مجلس افروز را از شخصي يهودي به نام يعقوب خريداري كرده اند. ثالثاً ملافضلعلي در كتاب خود يادآوري مي‏كند كه بعد از آنکه ده فرزند خود را از دست دادم و تحمیل این داغ و مصیبت برای من خیلی سخت بود، نزد فقيه زمان ملامحمد ( ملا محمد نصرآبادی) رفتم و او به من توصيه كرد كه حال که فرزندی ندارد تا از او به یادگار بماند، ديوان شعري را از خود برجاي بگذارد. با توجه به اینکه ملا محمد نصرآبادی ملقب به آقای مرحوم، در همان دوران ملا فضلعلی نصرآبادی در سفیدشهر می زیسته است، بنابر این، تاییدیه دیگری بر تعلق ملا فضلعلی نصرآبادی به سفیدشهر ‌است. رابعاً در بررسي اوراق و اسناد قديمي موجود در سفید شهر، سندي يافت شد كه در آن به خانه ملافضلعلي اشاره شده است. خامسا سنگ قبري كه در آبان ماه سال 1381 در قبرستان سفیدشهر ( گلزار شهدا ) كشف گرديد و نگارنده كتاب تاریخ سفیدشهر شخصا آن را مشاهده نمود، نوشته شده بود که «وفات يافت مرحمت و مغفرت پناه محمد ولد ملا فضلعلي نصرآبادي، شعبان 1212 هجري قمري» كه مويد تعلق ملافضلعلي به نصرآباد كوير (سفيد شهر) است. اين سنگ قبر با هماهنگي نویسنده کتاب تاریخ سفید شهر و آقاي حاج رضا غلامي توليت مرقد آقاي مرحوم، در ضلع شمال شرقي مرقد ملا محمد نصرآبادی نصب شد. مثنوي ملافضلعلي در بحر متقارب مثمن محذوف يا مقصور است. موضوع كتاب زندگي پيغمبر (ص) و معرفي خانواده و اجداد وي و شرح جنگ هاي پيغمبر ( ص) است. اشعار اين شاعر در خصوص زندگي پيامبر (ص) نشان مي دهد كه وي علاوه بر بهره مندی از ذوق شعری عالی ، عالمي آگاه نيز بوده است. ملا فضلعلي در ابیات آغازین این دیوان در شرح زندگی خود اشاره میکند که ده فرزند داشته كه همگي فوت مي كنند ‏و آخرين آن ها ( محمد) بسيار اهل فضل بوده بطوري كه فراق او براي ملافضلعلي بسيار ‌سخت و جانسوز مي نمايد و زندگي او را دگرگون مي كند. ملافضلعلي درآغاز مثنوي خود به ستايش خداوند مي‏پردازد، و بعد از نعت پيغمبر(ص) و ستايش علي(ع) و يازده فرزند او كه پيشوايان دين بودند، سبب تأليف كتاب را اين گونه ذكر مي‏كند: كنون باز گردم ســـوي داستـــان زحــال خــودوگـــردش آسمـان كه با ما چه ها كـــرد گردون سپهر بـه من كينه ورزيد درگـاه مهـــر چو عمرم به هشتاد رفـت از سنـين مرا كرد با درد و غـم همنشيـــن مرا داد پـروردگـار غفـــ¬¬¬ـ¬¬¬¬ـــور ده اولاد نيك از انـاث و ذكــــور برفتنـد از امـــر پروردگــــــــاريكي مــاند از ايشان مرا يادگــــار كه بود آن مـرا همدم و همزبـــان بـــه هنگام پيـري چو روح و روان مرا مونس جان به ليــــل و نهــار چـــو جانش بپروردم انـدر كنــــار قضا را بد از قــدرت ذوالجــــلال چــــو خورشيد تـابان به حد كمـال سخن سنج و دانا و بسيـار هــوش بـُـد آن شهره شهــر امـا خمـــوش به شادي نظر كرد چو در انجمـــن نگفتــي سخن جز به وجه حســن از آن شاد بودم به ليـل و نهــــــار زبـان شــاكر از حمد پروردگــار به ناگاه از گـردش آسمـــــــــان اجـل دور كــردش ز من ناگهــان ز دست فلـك خاك كردم به ســـر نشستــم به ســـوگ گرامي پسـر قضا و قـــــدر برده از دل قــــرار ببـردند گنــــج و به جا ماند مــار كسي را كه كـــارش بود روبــــرو چــه سان ميتوان گفت شعـر نكـو نبـودم شب و روز بـر ديده خـــواب روان بــود از ديـــده‏ام خون نـاب به هر بامـدادي مـرا بـــــــود داد به هر شــب مرا شعـــله سينه زاد همي نوحه كردم ز خـون جـگــــر ببــردم همي خــواب مردم زسـر ز فـرزند رفته بپرس اين خبـــــــر كـه ما را از ايـن غم چه آمد به سـر غم و محنت و درد ايـوب پـــــرس فــــراق عزيزان زيعقــوب پـرس در اين ابيات چندين نكته مهم وجود دارد. اول اين كه داغ رحلت آخرين فرزند (محمد) براي ملافضلعلي آن قدر سنگين بوده كه شب و روز به ديده خواب نداشته است. ثانياً درنظر گرفتن اين كه پيرمردي با آن همه ‌مصيبت و سختي در سن80 سالگي يك چنين ابيات زيبائي سروده انسان ‌را به تعجب ‌وا مي دارد. لذا خود او مي‏گويد: كسي را كه كارش بود رو به رو چه سان مي‏توان گفت شعر نكو ثالثاً از بيت قضا و قدر برده از دل قرار ببردند گنج و به جا ماند مار، معلوم مي‏گردد كه فرزند او داراي كمالات بسيار زيادي بوده كه در آن سنين جواني توانسته به مدارج بالاي علمي و معنوي دست پيدا كند.نصب سنگ قبر به نام محمد فرزند ملافضلعلی در قبرستان سفیدشهر نیز موید همین نکته است که فرزند آخر وی؛ فردی دارای کمالات و مقامات بوده است. او در ادامه می گوید:  غرض ناصحي مشفقي خوش سـخن مـرا گفت روزي به وجه حســــن مرا گفت آن دم رفيق شفيــــــــق كه اي گشتـه در بحر محنت غريق كه اين داد از بهر بي داد كيســــــت زجور زمانه نبـايـد گـريســــــت گر از امر فرمــــــانــــده دادگـــر كمـر بستـه دارد قضــا و قـــــدر تــــو را با فلك چيست گفت و گذار توقـع چــه داري تــــو از پرده‏دار ز جور زمــــانه نبــــايد گــريسـت اگـــر مرگ داد است يداد چيست(3) نهاده تو را منتـــي كــــردگـــــار كــه داده تو را بر در دوست بـــار تو تا مي‏تواني در ايــــن خـــانــدان بگـــو مدحت سيد انس و جــان  به نعت نبي سيد المـــرسليــــــن چو «فضل علي»شو دمي خوشه چين محمد شهنشـــاه كيـــوان خيـــم اميــر حــــرم پيشـــواي حــرم يكي نامه بگـــــــذار در روزگــــار مگـر از تـو مـانـد همين يــادگار غرض من به امـــــداد آن مهــربان يكي نامه بگذاشتــم در جهـــان به نام محمـــد رســــــول انــــام عليه الصلـوة و عليــــه الســلام مسمي چو بر «مجلــس افروز» شــد بدين تيره نـامــه شبـــم روز شد چو غم سوزدت استخــــوان در بـدن نظر كن تو بر «مجلس افـروز»مـن از آن رو كه مدح رسول خـــــداست صفابخش دلــها ز هر ابتلاســـت غرض گشتم ايندم چو ترتـــــاج ازو شدم پس به بحر معـــاني فــــرو به ترغيــب آن افتخــــار زمـــــن به دام من آمد شكـار سخــــــن غزالان وحشــــي نمــودم شكـــار زدشت و زموج و زكـوه و بحــــار  مرا ره نما شد رفيــــق شفيــــ09ــق در آن دم كه گم كرده بودم طـريق  مرا كرد امداد در هر سخــــــــــن فقيه زمـان ســـرور انجمـــــن فقيهي كه از عارض آن جنـــــــاب كند مهر و مـه نور از آن اكتســاب فقيه زمان عارف نيـــك نـــــــام محمد سمــي رســـول انـــــام الهي به اعـزازت اي ذوالمنـــــــن به حق نبي و حسيـن و حســــن به حق علـي ســـرور اوليــــــــا بكن سرفرازش به هر دو ســــــرا بيامـرز او راپ تو اي كـــــردگـــــار هم آباء و هم ام و خويش و تبــــار كنون مي روم ب سـر داستــــــــان اگرچــــه نبـاشد مرا حـــدّ آن در اين ابيات هم چندين نكته مهم به نظر مي‏رسد: لحني كه ملافضلعلي درباره آن ناصح مشفق (که منظور همان ملا محمد نصرآبادی ملقب به آقای مرحوم است) به كار‏برده، نشان مي‏دهد كه ملا فضلعلي رابطه نزدیکی با او داشته است و بسیار از راهنمایی ها و مشورت او بهره برده است. او در ابيات دیگر اشاره میکند که نام اين فقيه ملا محمد است. ملا محمد، فقيه عالي مقام دوران قاجار ، ملافضلعلي را در سرودن اين مثنوي كمك زیادی نموده است. ملا فضلعی خود شرخ موضوع را به این صورت اشاره میکند که: مرا كرد امداد در هــر سخــــن فقيــــه زمــان سرور انجمـــن از اين بيت معلوم مي‏شود كه ملا محمد نصرآبادی که خود فقیهی نام آور بوده و دارای تالیفات فقهی متعدد و دانش فقهی فراوانی بوده است ، او را در سرودن اين ابيات كمك نموده است. ملا فضلعلی در ادامه چنین می گوید: كنم مدحت سيــــد انبيـــــــاء شفيع رُسُل ســـرور اتقيـــــــاء به حضّار باشد مـــرا التمــــــاس نچينند بهر تمسخر اســــــاس نگيرد كسي خدشه بر شعر مـــن که گويد زهشتاد ساله سخـــــن زهشتاد بگذشت عمر از سنيـــن كه گويـد توان گفت شعر متيـــن كسي را كه باشد جگر پاره پــــار ستمديده از گردش روزگــــــار نگيرد كسي خدشه‏اي در سخــن نسازند خوارش به هر انجمــــن كنون گر بود رخصتم اين زمــان ز دانشوران و سخن گستــــران يكي داستاني نمايم بيــــــــان زجدّ نبي سيّد انس و جـــــــان حديثي از اجداد خير البشــــــر بيان سـازم از راوي معتبـــــــر  يكي نامه بگذارم اندر زمــــــان به تـــوفيق پروردگار جهــان منتخبي از ساقي نامه وي به اين صورت است بده ساقي از جام وحــدت به مــــنكه گويم ز احـوال گيتي سخــن هر آن كس كه آن جام وحدت نخورد كجا مي‏تواند سخـن را شمــــرد سخن را بود منبــــــع بــــا صفـا مبـرا ز هر عيـب و از كينـــه‏ها ز اطوار گيتي دلم گشــته تنـــــگ بـده ساقي آن باده لاله رنــــگ بده و ببين كــــــاروان مــــي‏رود رحيل است و پير و جـوان مـي‏رود همي ترسم از گردش چـــرخ پيـــر نيابــــم ز نيرنگ گردون گريــز دليل رهم شو در ايـــن رهـــگــذار كه وقت رحيل است و هنگام بار كرم كن و جامي به جانم رســــــان و از آن بـر سر داستـــانم رسان در اين راه شو ســـــاقيــا راهبــــر كـه گويم حديثي تو را معتبـــر اگر يار بــــاشد جهــــان آفـــرين و گر بخت و دولت شـود هم قرين حديثي بگويم تو را رنــــگ رنـــگ ز سوز و ز ماتم ز شهد و شرنـگ ز سوزش به گردون رســـانم كــلاه ز سـوگش بگريند خورشيد و ماه يكي داستاني چو خــــــرم بهــــار بمــاند به گيتي ز من يادگـار و در جاي ديگر دارد: بيا ســـــاقي آن جام گيتي نمـــــا بيـاور كه بــر دل فزايد صفـــــا كجايي بيــــــــاور ايـــــاغ مــرا بر افـــروز از نو چـــراغ مـــــرا زتار يكـــــي شامــم آور بـــــرون ز ظلمــت به صبح اميــدم (رسـون) بياساقـي آن آب آتش نمــــــــــا دو جامــي از آن ريز بر كام مــــا در اين بزم ساقي بكــن ياد مــــــنبيا و بگيـــــر از فلـك داد مـــن نهاده فلك داغها بـــــر دلـــــــم روانهبه هر شهـــــر و هر منـزلم بيا ساقيا خونم آمد بــــــه جـــوش كه امشب رسيدم سروشي به گوش بهار آمد از گلستان گــــل بچيــــن زروي زمين شاخ سنبل بچيــــن بيـا ساقي اكنون كه آمــــد بهـــــار بنه شيشه مي مــرا در كنـــــار در اين انجمن دل نوازي كنــــــــم به وجد آيم و سر فــرازي كنــــم بـه پيمانه‏اي شــاد ســـــــازم روان بسايم سر فخر بـــر آسمـــــان به بحر معاني شــوم غــوطــــه‏وبه محفل‏نشينان ببارد گهـــــر به ارباب دانش ببارم گهــــــــــر كــه از ابر نيسان نبارد مطـر علاوه بر اشعار ياد شده در مثنوی مجلس افروز در پايان يك كتاب آنموذج خطي كه به خط ملا عبد الحفيظ نصرآبادي به تاريخ 1229 قمري نوشته شده و نزد حجت الاسلام شیخ عباس نصيري است شعري نوشته شده که آن را منتسب به ملافضلعلي نصرآبادی نموده است و از این نوشته مشخّص مي گردد علاوه بر مثنوی فوق، وي اشعار ديگري نيز داشته است كه به هر دلیلی به دست ما نرسیده است. اين اشعار عبارت است از: هركه خواند دعا طمع دارم زان كه من بنده اي گنهكارم گر به بر زده بيني خط من عيب مكن كه مرا محنت ايّام به بر زده است غريق رحمت ايزد كسي باد كه كاتب را به الحمدي كند ياد آب قضّاق، آتش اسفند روغن حيدر مركب من قلمم چوب و كاغذم پشمين نتوانم نوشت بهتر از اين خدا او را دهد عالي مراتب كه خواند فاتحه از بهر كاتب هركه خط مرا سياه كند جگرش را علي كباب كند يارب تو مرا غلام حيدر گردان گر راه غلط روم مرا برگردان يا رب اين آرزو مرا چه خوشست تو بدين آرزو مرا برسان دیوان حاضر، بر اساس نسخه كتابخانه آستان قدس رضوي مشهد تهيه شده است اين نسخه به خط نستعليق 15 سطري در تاريخ 2 رمضان1240 در 198 برگ به نگارش در آمده است. واقف اين كتاب به كتابخانه آستان قدس، شخصي به نام محمود فرخ بوده كه آن را در تاريخ اسفند 1327 ه.ش وقف نموده است. قطع اين نسخه خطي به طول 20 و عرض 13 مي باشد. همان طور كه پیش از این متذكر گرديد از اين كتاب چندين نسخه در دست مي باشد. چاپ فعلي كتاب برگرفته از نسخه موجود در كتابخانه آستان قدس است. در آغاز اين نسخه از كتاب چنين آمده است: «بسم الله الرحمن الرحيم الحمد لله مجيز اوليائه المستجيزين باحسن اجازه و مرفد احبائه من عظائم المواهب باكره رفاده و موصلهم بحجاز البراهين الي اسني الدرجات و مبعدهم بحسان الادله عن اسفل الدركات و الصلوه علي خير انزل عليه الكتاب و اله و امنائه مقيمي السنه في الموجودين في المبدا و المآب اما بعد فان جناب المولي العالم العامل الكامل فريد الايام و وحيد الانام الجامع لضوابط مسائل الحلال و الحرام و اسرار دلائل الاحكام المهذب لشرايع الاسلام رافع معالم الفروع و الاصول موضح ---- والفصول جامع المعقول والمنقول قطب فلك ---والحكم و الكرو و فخر العرب و العجم اللوذعي الالمعي الاجل الانبل الورع التقي السيد السند والحبر المعتمد الذي فاق علي اقرانه و فاز بالملكه القدسيه الاستنباطيه الاجتهاديه المؤيد المسدد السيد محمد ايده الله الواحد الاحد واسعده و وفقه وسدده استجازني حيث جرت العاده العلماء الاخيار و الحكماء الابرار من كل خلف عن سلف الاجازه و الاستجازه في الروايه تيمنا و تبركا و افتقا ء باثارهم و اقتداء بطريقتهم و منارهم و حيث كان سلمه الله و ابقاه اهلا لان بنادر الي طلبته و جدير الان نسارع الي انجاح مسئلته استخرت الله تعالي و اجزت لجنابه ان يروي عني جميع ما يصح لي روايته عن مشايخي كما اجزته في التصرف في اموال الغيب و المجانين و الصغار و الايتام الذين ليس لهم اولياء و ان ياخذ المظالم المردوده والخمس و مال الامام روحي له الفدائ و يصرفه في محله مراعيا لكمال الاحتياط في تقديم الارجح فالارجح والاحرج فالاحرج و ارجو منه ان لا ينساني في مقام الدعوات و مظان الاستجابات حرره اقل الشيخ علي اليزدي الحائري و كان ذلت في رابع ذي القعده الحرام سنه 1295 . امید است این دیوان که به تلاش های فراوان و در نتیجه تطبیق نسخه آستان قدس رضوی با نسخه استاد حسن عاطفی و نسخه استاد عباس بهنیا تصحیح و تدوین شده است، گامی در راستای معرفی بیشتر ملا فضلعلی نصرآبادی و دیوان وی باشد و همانطور که آروزی این پیرمرد هفتاد ساله بود با قرائت اشعار وی؛ یاد او در محافل و مجالس زنده نگاه داشته شده و موجب ترویج معارف اهل بیت و شادی روح او شود. سيّد محمّد ساداتي نژاد محمد غلامی نصرآبادی تیرماه 1395 تاریخ انتشار مطلب 23بهمن 1400
موضوع: همايش ملافضلعلي
نویسنده: سید حسین ساداتی نژاد
تاریخ درج شنبه 23 بهمن 1522
کلیدواژه ها: ملافضلعلی نصرابادی؛فضل نبی؛ شعر و داستان ؛سفیدشهر؛کاشان

آخرین مقالات سایت:

جستجو: در


  بحث روز


  آخرین مطالب سایت



موضوع بندی اخبار

ویژه ها

موضوع بندی مقالات


  تبلیغات

سرمایه ذوق اهل این آبادی ملاعلی فاضل نصرابادی (سروده عبدالجبار کاکاوند در جریان کنگره فضل نبی در سفیدشهر )

الهی برآید از آن دوده دود

که نام محمد برد بی درود

ملافضل علی نصرابادی


 ملافضل علی نصرابادی؛ شاعر بی بدیل سفیدشهر  


فرقی نکند برای ما، به جان اصغـــر

عشق است ابوالفضل وحسین وعلی اکبر

سفیدشهر  همدل و یکصدا


مجمع فرهنگی سفیدشهر منتشر کرد:

پس از چاپ کتاب تاریخ سفیدشهر و ستارگان سپهر سفیدشهر، اینک کتاب

 گلچین مثنوی مجلس افروز منتخبی از اشعار مثنوی مجلس افروز چاپ و روانه بازار شد. 

ناشر : انتشارات مجلس افروز 

قیمت 3500تومان با تخفیف،

محل عرضه:  فروشگاه ولایت،جنب مسجد جامع سفیدشهر 03154833092


سامانه پیام کوتاه مجمع فرهنگی سفید شهر به شماره 30007093 راه اندازی شد .منتظر انتقادات و پیشنهادات همشهریان عزیز هستیم.


سفیدشــــهر، دیار ملافضل علی نصرابادی

سفیدشهر؛  شهر طلای سپید


"فروشگاه فرهنگی ولایت "اولین مرکز فروش  کتاب و محصولات فرهنگي سفیدشهر:  انواع كتاب، سي دي مذهبي،نوشت افزار و ...

 آدرس:  جنب مسجد جامع سفیدشهر



  نظرسنجی

مراسم سوگوای عصر عاشورای سفیدشهر چگونه است ؟
نیازبه همدلی و وحدت دارد
خیلی خوب است
بسیار عالی است
می تواند بهتر از این باشد

نمایش نتیجه


  آمار سایت

آنلاین: 50 نفر
زمان بارگزاری این صفحه: 0/17 ثانیه

جهت مشاهده جزئیات بیشتر از آمار سایت کلیک کنید.

کلیه حقوق مادی و معنوی این سایت، متعلق به مجمع فرهنگی سفیدشهر می باشد.| برداشت مطالب با ذکر منبع بلامانع می باشد. | info@SefidShahrMF.ir


طراحی و پیاده سازی: فرتک -فکور رایانه توسعه کویر