اصلاح طلبان و انقلاب اسلامي
نظرات خوانندگان(0)
لید مقاله:
تفسير ناروا و انحرافي از اصلاحطلبي، به انحراف اين حركت تكاملي انقلاب انجاميد كه به اعتراف اصلاحطلبان "بين خواست آن بيست ميليون راي و آنچه قريب به يك دهه، تحت نام اصلاحات انجام گرفت به اندازه يك دره عميق شكاف وجود داشت".جريان اصلاحطلبي كه پس از واقعه دوم خرداد 76 در ايران مطرح شد، در طول يك دهه گذشته در مهندسي سياسي افكار عمومي و ايجاد گفتمان جامعه مدني و توسعه سياسي نقش بهسزايي داشته است. تحليل اين جريان، بررسي خطوط فكري، صورتبندي طيفهاي آن و تبيين عملكرد و مواضع آنها و نيز بررسي مديريت رهبري نظام در مواجهه با آنان در شرايط حاضر، موضوع حساس و مهمي است.
متن کامل:
تفسير ناروا و انحرافي از اصلاحطلبي، به انحراف اين حركت تكاملي انقلاب انجاميد كه به اعتراف اصلاحطلبان "بين خواست آن بيست ميليون راي و آنچه قريب به يك دهه، تحت نام اصلاحات انجام گرفت به اندازه يك دره عميق شكاف وجود داشت".
اشاره:
جريان اصلاحطلبي كه پس از واقعه دوم خرداد 76 در ايران مطرح شد، در طول يك دهه گذشته در مهندسي سياسي افكار عمومي و ايجاد گفتمان جامعه مدني و توسعه سياسي نقش بهسزايي داشته است. تحليل اين جريان، بررسي خطوط فكري، صورتبندي طيفهاي آن و تبيين عملكرد و مواضع آنها و نيز بررسي مديريت رهبري نظام در مواجهه با آنان در شرايط حاضر، موضوع حساس و مهمي است.
دوم خرداد؛ رويكرد و گفتماني جديد
پيدايش نظام جمهوري اسلامي با راهبرد بسيج مردمي امام خميني(ره) نقطه عطفي در تاريخ ايران محسوب ميشود. از دستاوردهاي بينظير آن، ارمغان استقلال، آزادي، اعتماد به نفس ملي، دينمداري، بيداري اسلامي و الهام بخشي است. در اين عرصه، نعمت آزادي يكي از آثار مهم نظام مردم سالاري ديني و در نتيجه رشد گروهها و جريانات سياسي، مشاركت آنان در اداره كشور و نظام در طول سه دهه گذشته پرافتخار بوده است. اگر چه بدبيني تاريخي ايرانيان به احزاب و گروههاي سياسي، پيامدهايي از جمله عدم تشكيل دولتهاي حزبي را پس از پيروزي انقلاب ايجاد كرده، اما در جامعه سياسي ايران يكي از گروههاي مرجع فكري تعيين كننده در رفتار سياسي مردم، جريانهاي سياسي همچون ليبرال و خط امام، راست و چپ، اصلاحطلب و اصولگرا و امثالهم بوده است.
از پيامدهاي مهم حضور جريانات سياسي در عرصه اداره كشور، پيدايش گفتمانها و رويكردهاي مختلف همچون محافظهكاري(دولت مهندس بازرگان)، عدالت اجتماعي(دولت مهندس موسوي)، سازندگي(دولت هاشمي رفسنجاني)، جامعه مدني و توسعه سياسي(دولت خاتمي)، اصولگرايي و عدالت همه جانبه(دولت دكتر احمدينژاد) بوده است. با نگاهي تطبيقي به مسائل اجتماعي دولتهاي پس از انقلاب ميتوان گفت كه مسير حركت آنها يك حركت پويا و پيشرونده بوده و اگر چه موانعي از جمله جنگ تحميلي از خارج و فقدان يكپارچگي در حاكميت ايجاد شده است ولي همچنان حركت دولتها و نظام اسلامي مداوم و به سمت رسيدن به اهداف انقلاب و امام و تبديل شدن به هژموني برتر در منطقه و جهان بوده است.[1]
اتخاذ راهبرد تك بعدي و مبتني بر گفتمان خاص، باعث شكل گيري دولت و سياستهاي جديدتر شده و در نتيجه هر يك از آنان موفقيتهاي نسبي كسب كردهاند. در حقيقت در اين دوران، دولتها در صدد بسط آرمانها و اهداف انقلاب بودهاند اما بروز مشكلات، دشواريها و شرايط باعث شده كه اولويت را به يكي از اهداف بدهند و كمتر به اهداف ديگر بپردازند.
در نتيجه هر دولت وجوهي از دولت ديني مطلوب در انديشه امام را برجسته و نمايان كرده است. اگر چه رويكردهاي دولت نهم همه جانبه به نظر ميرسد.
بر اين اساس در پرتو انتخابات دوم خرداد 76، رويكردي متفاوت از گذشته با چرخش پاشنه اقتصادي به سياسي، به رسميت شناختن رفتارهاي اجتماعي جوانان، همبستگي نوين و ظهور مطالبات انباشته شده سياسي، احياي انتقادهاي سازنده به نظام و فعال شدن عرصههاي سياسي جامعه با شعارهاي جديد همچون همچون جامعه مدني، جمهوريت، آزادي، مردم سالاري، اصلاحات و اعلام توسعه سياسي به عنوان گفتمان جديد به رهبري سيد محمد خاتمي آغاز شد. در اين رويكرد اهدافي چون گسترش مشاركت مردم و مشروعيت نظام، تقويت جمهوريت نظام، نهادينه كردن مردم سالاري، بالفعل كردن ظرفيتهاي سياسي قانون اساسي، تقويت نهادهاي مدني، گسترش احزاب، احياي شوراهاي اسلامي، گسترش آزاديها، تقويت مطبوعات و فعال كردن نهادهاي دانشجويي مد نظر قرار گرفته است.
"اصلاح طلبان" پس از قوه مجريه ابتدا شوراهاي اسلامي شهر و روستا درسال 77 و سپس قوه مقننه را در انتخابات ششم در سال 78 از آن خود كردند. اين جريان هشت سال در 45 انتخابات از 76 تا 80 با اقبال افكار عمومي مواجه شد. شمارش معكوس جريان سوم به اصلاح طلبان از انتخابات شوراها، در سال 81 شروع و با انتخابات نهم رياست جمهوري در سوم تير 84 به پايان رسيد.
جريان شناسي اصلاح طلبان
جريان دوم خرداد و يا موسوم به اصلاح طلبان به چهار طيف برجسته دستهبندي مي شوند:
1. اصلاح طلبان سنتي
اين طيف از با سابقهترين گروههاي سياسي نظام بودند كه در دهه اول انقلاب به جناح چپ سنتي مشهور و از فقه پويا دفاع ميكردند.
آنها در مجلس دوم، فراكسيون قدرتمند و در مجلس سوم طيف اكثريت و نيز اكثريت وزراي دولت مهندس موسوي بودند. در دهه دوم از نفوذ اين جريان در دولت و مجلس كاسته شد و در نتيجه در نيمه اول دهه 70 در شرايط نيمه اپوزيسيون قرار گرفت. در نيمه دوم اين دهه به تدريج به قدرت بازگشت و رياست مجريه و مقننه (مجلس ششم) را به دست گرفت. اين طيف در دهه 60 به عنوان بدنه ارزشي نظام شناخته ميشد اما در دهه 70 با تجديد نظر طلبيهايي عمل گرا شد. آنها در آغاز، خود را جناح خط امام خواندند و سپس به جناح چپ و يا اصلاح طلب سنتي معروف شدند. در انتخابات 76 سيد محمد خاتمي مشهورترين چهره آن، رئيس قوه مجريه شد و در انتخابات 84 مهدي كروبي چهره ديگر اين جناح، پس از شكست در انتخابات نهم، حزب اعتماد ملي را از نيروهاي معتدل دوم خردادي فعال نمود.
طيف اصلاح طلبان سنتي از نظر انديشه سياسي، مشروطه خواه و از ولايت فقيه تفسيري دموكراتيك در چارچوب قانون اساسي بويژه مجلس خبرگان رهبري دارند. پايگاه اجتماعي اين جريان بيشتر در طبقات محروم شهرها و روستاهاست. استراتژي سياسي آنان آرامش فعال در داخل كشور است و به نوعي دموكراسي برخاسته از ريش سفيدي اعتقاد دارند و به دنبال نوعي آزادي خواهي مرحله به مرحلهاند.[2]
گروهها و احزاب برجسته اين طيف شامل حزب اعتماد ملي، مجمع روحانيون مبارز، مجمع اسلامي بانوان، حزب همبستگي، مجمع محققين و مدرسين حوزه علميه قم و مجمع نيروهاي خط امام است.
2. اصلاح طلبان ميانهرو (اعتدال گرايان)
اين طيف در دهه 60 به صورت سايه جناحهاي سياسي چپ و راست حضور داشت. افراد اين طيف مدعي فعال بودن حول محور هاشمي رفسنجاني هستند. اين طيف در سال 74 با تأسيس حزب كارگزاران سازندگي در دولت سازندگي، بخش قابل توجهي از مجلس پنجم را در اختيار گرفت اما به تدريج خصوصاً پدر معنوي اين حزب در مجلس ششم از سوي اصلاحطلبان راديكال و اپوزپسيون ضربه سختي خورد. به تدريج گروه ديگر اين جريان، حزب اعتدال و توسعه فعال شد كه در انتخابات نهم با طرح گفتمان اعتدالگرا مطرح گرديد.
در ديدگاههاي اين طيف بايد گفت آنان «از نظر انديشه سياسي، مشروطهخواه هستند و به نوعي حكمراني توسعهگرا و نخبهگرا و تصميمسازي نخبگان معتقدند و از نظر پايگاه اجتماعي به طبقه متوسط جامعه وابستهاند. در همه دولتهاي پس از انقلاب(تا قبل از دولت نهم) در اداره كشور حضور داشتند و از سرمايهداري صنعتي دفاع كردند. به بخش خصوصي اعتقاد داشته و در استراتژي سياسي "آرامش در داخل و تنشزدايي در خارج" را دنبال ميكردند.[3]
اين طيف در ايدئولوژي آميزهاي از آموزههاي ليبرالي و عملگرايي و در رويكردها عرفگرا و سكولار بودند. در اداره اقتصادي كشور به مدلهاي جهاني اقتصاد آزاد اعتقاد داشتند و در مسائل فرهنگي و اجتماعي داراي روحيه تساهل و تسامح و نگاه ليبرالي و در سياست خارجي، داراي گرايش اعتدالي، مصلحتگرايي و واقعگرايي بودند.
3. اصلاحطلبان راديكال
ريشههاي اين طيف در دهه 60، طيف چپ سنتي بود كه در دهه 70 به روشنفكران سياسي تبديل شدند. در سال 76 رهبر معنوي آنان را پس از انتخابات، محمد خاتمي برعهده گرفت.
در بررسي ديدگاههاي اين طيف، در انديشه سياسي در مرز جمهوريخواهي سير ميكنند. در بحث ولايت فقيه، ايشان ناظر كل و مقوله آن را از جنس نظارت ميدانند نه اعمال قدرت. حامي نوعي سكولاريسم به معناي استقلال نهادين از دولت، و به انديشههاي مدرن نزديكاند. پايگاه اجتماعي آنان روشنفكران و دانشگاهيها هستند. استراتژي سياسي آنان دموكراسيخواهي در داخل و تنشزدايي در خارج بود. در پرونده هستهاي قائل به انفعال تا تعليق و به دست آوردن اعتماد غرب حتماً با مذاكره با آمريكا بودند و از نوعي الگوي ليبرال دموكراسي و سوسيال دموكراسي و همچنين از عناصر اپوزيسيوني در حاكميت دفاع ميكرده و ميكنند.
اصلاحطلبان راديكال، به لحاظ فكري كاملاً در ليبراليسم مستحيل گشتهاند. بهگونهاي كه در حوزه اقتصاد، مواضع درهاي باز و سرمايهسالاري را قبول دارند. در حوزه سياست داخلي، طرفدار ليبرال دموكراسي و در حوزه سياست خارجي، داراي موضع پذيرش رسمي نظام سلطه حاكم بر روابط بينالمللياند.[4]
از مهمترين احزاب اين طيف دفتر تحكيم وحدت، سازمان مجاهدين انقلاب اسلامي و حزب مشاركت هستند.
4. اصلاحطلبان اپوزيسيوني
در اين طيف احزاب و گروههاي مختلف اصلاحطلب كه در رفتار، مواضع اپوزيسيوني داشتهاند از ملي مذهبيهاي راستگرا و چپگرا تا روشنفكران عرفگرا در طيفهاي رنگارنگ از گروههاي چپ تا ليبرال را در بر ميگيرد. اين طيف در انديشه سياسي از مشروطهخواهي ليبرال تا جمهوريخواهي ناب را دنبال ميكنند. از نظر پايگاه اجتماعي عمدتاً به طبقه متوسط و در فضاي تمدن غرب زندگي مينمايند. بيشتر افراد آن از روشنفكران و دانشگاهيان بوده و در برخي مراكز صنعتي و اقتصادي و بخش خصوصي حضور دارند. استراتژي سياسي آنان كمك به فضاي بين المللي براي وادار كردن نظام به تغييرات عميق سياسي است. آنها نظام نوين جهاني را قادر به پذيرش دموكراسي از سوي ايران ميدانند و نسبت به فشارهاي خارجي به ايران نظر مساعد دارند.
اين طيف به دنبال اصلاحات به معناي ساختاري بودن و شعار آنها با اين كه توسعه سياسي است اما معتقدند كه ساختار فعلي قانون اساسي به بنبست رسيده و مفيد و كارآمد نيست و بايد عوض شود. آنها در ادبيات سياسي خود دنبال جمهوري سكولار بودند و صرفاً راي مردم را ملاك دانسته و اسلام را صرفا دين رسمي عنوان كردند. اين طيف پس از مجلس و دولت درصدد تسخير ساير خاكريزها بودند. از اين رو براي راهاندازي يك جنبش اجتماعي تلاش كردند تا بقيه نهادهاي نظام را عقب بزنند و با دو ابزار مهم مطبوعات متكثر و تظاهرات دانشجويي فعال بودند.
مهمترين احزاب و گروههاي سياسي اين طيف شامل نهضت آزادي، ائتلاف ملي- مذهبي متشكل از گروههاي حلقه ايران فردا، گروه پيام هاجر، جاما، نهضت مجاهدين خلق، جنبش مسلمانان مبارز، بقاياي دفتر تحكيم وحدت شاخه علامه و برخي چهرههاي سكولار همچون اكبر گنجي، محسن سازگارا و... هستند.
بررسي مديريت رهبري نظام در مواجهه با اصلاحطلبان
در راهبرد رهبري نظام در طول 8 سال حاكميت اصلاحطلبان، اصلاح و هدايت گفتمان اصلاحات از سوي ايشان يكي از اقدامات بود. همچنين معظمله ملاحظاتي همچون تفكيك ميان دو الگوي متفاوت از اصلاحطلبي اسلامي و ايماني و يا اصلاحات آمريكايي، درخواست باز تعريف اصلاحات، ترسيم اصول و مباني آن و اين كه اصلاحات به مثابه يك فرآيندي در درون نظام با رعايت وفاق ملي، سامانمندي، قانونمندي، خود ترميمي، جامعيت، استمرار، تحمل و پرهيز از خشونت را متذكر شدند.
در آسيبشناسي اصلاحات نيز مقام معظم رهبري به فراموشي ارزشها، راديكالي شدن و افراطيگري، الگوبرداري تقليدي و فقدان اجتهاد، بروز اختلاف در هسته مركزي نظام، غربي شدن، نفوذ عناصر بيگانه، تمايل به دشمن، گردش به غرب؛[5] به ترسيم اشتباهات دشمنان در بهرهبرداري از گفتمان اصلاحطلبي در ايران پرداختند.
رهبري نظام در مواجهه با اصلاحطلبان، با پذيرش گفتمان اصلاحطلبي به عنوان شالوده اصلي انقلاب و نظام اسلامي، ترميم نقصها و معايب ادبيات اصلاحطلبي و هدايت آن به سمت اصلاحطلبي اسلامي، ضمن تفكيك و تمايز بين اصلاحطلبان درون نظام از طيف اصلاحطلب برانداز، به افشاگري عليه آنان و ايجاد هوشياري، مقايسه و يكپارچگي در حاكميت پرداختند و با تحمل كمترين هزينه، نظام را به سلامت از دوران حساس و خطرساز حاكميت اصلاحطلبان افراطي تجديد نظرطلب رهايي بخشيدند.
بررسي مواضع و عملكرد اصلاحطلبان
برآيند عملكرد اصلاحطلبان[6] در دوران حاكميت هشت ساله از 76 تا 84 در چند محور قابل نقد و بررسي اجمالي است:
الف) عملكرد دولت اصلاحات
1- وضعيت اقتصادي: در اين دوران روند رشد شاخص اقتصادي كند، توزيع عادلانه ضعيف و انضباط مالي دولت غيرقابل قبول بوده است؛
2- عدم قاطعيت دولت در مواضع خارجي و داخلي: با شعارهاي دولت اصلاحات همچون آزادي، جامعه مدني، تساهل و تسامح، گفتوگوي تمدنها و ... در صحنه عمل و در مواجهه با قدرتهاي جهاني، نوعي عدم قاطعيت و وادادگي را از جمله در جريان پرونده هستهاي و تعليق فعاليتهاي هستهاي را در آن دوران شاهديم.
3- ايجاد اميد در اردوگاه دشمن: مواضع و عملكرد اصلاحطلبان، دشمنان قسم خورده را به تعريف و تجليل و حمايت از تجديد نظرطلبان واداشت.
4- ساختارشكني: رفتارهاي ساختارشكن از جمله عبور از قانون اساسي، تشكيك در حاكميت دين و اصل ولايت فقيه، تاخت و تاز به نهادهاي نظام از سوي اصلاحطلبان برانداز... است.
ب) عملكرد مجلس ششم
1- تنش سياسي: برآيند عملكرد چهارساله آن حكايت از دامن زدن نمايندگان به تنشهاي سياسي و جنجال عليه نظارت استصوابي شوراي نگهبان، طراحي لايح دو قلوي افزايش اختيارات رييس جمهور، طرح رفراندوم، حمله به نهادهاي نظام از تريبون مجلس و... بوده است.
2- تحصن در مجلس: از نقاط تاريك و غيرقابل دفاع آنها؛ تحصن 80 نماينده در صحن مجلس در اعتراض به ردصلاحيتها و طراحي الگوي انقلاب مخملين به همراه مطبوعات زنجيرهاي، ماهوارهها و... است.
3- استعفاي نمايندگان و مديران دولتي: طرح استعفاي 12 عضو هيئت دولت و صد تن از مسئولان نظام از فضاسازيهاي ديگر آنان بود.
4- رابطه با باندهاي اقتصادي فاسد: رابطه برخي از نمايندگان مجلس ششم با مفسد معروف اقتصادي "شهرام جزايري" و دريافت مقادير هنگفتي پول از او و صدور كارت ويژه تردد برايش.
5- بيتوجهي به مشكلات معيشتي مردم: تقدم توسعه سياسي بر توسعه اقتصادي و طرح "لشكر قابلمه به دستان" و نيز بحث "صف مردم براي دريافت مرگ موش مجاني" از سوي برخي نمايندگان مجلس ششم.
ج) عملكرد در رابطه با پرونده هستهاي
1- نرمش در مقابل استكبار: چراغ سبزهاي برخي نمايندگان به دشمن و پيشنهادهاي ذلتبار برخي از آنان
2- عقبنشيني از حق مردم و تعليق فعاليتهاي هستهاي: ديپلماسي منفعلانه در پرونده هستهاي و عدم ايستادگي در برابر فشارهاي خارجي، منجر به تعليق دو ساله فعاليتهاي هستهاي شد.
3- ترساندن مردم: القاي شرايط بحراني و فضاسازي احتمال حمله آمريكا به ايران و همچنين طرح سه فوريتي برخي نمايندگان براي الزام دولت به امضاي سريع پروتكل الحاقي NPT از تريبون مجلس و ترساندن مردم از عواقب پيگيري پرونده هستهاي
د) عملكرد در حوزههاي فرهنگي و اقتصادي
1- حمله به مباني ديني با تكيه بر شعارهاي تساهل و تسامح
2- شكستن و زير سوال بردن جايگاه ولايت و رهبري
3- ترويج فساد و بيبندوباري از طريق پيگيري سياستهاي غلط نهادهاي فرهنگي كشور
4- كاهش خودباوري جوانان
5- راهاندازي شورشهاي اجتماعي همچون 18 تير 78
6- ترويج اشرافيگري
7- جايگزين كردن گفتمان ليبراليسم و سكولاريسم به جاي گفتمان اصيل انقلاب
8- قانون شكني با زير سوال بردن نهادهاي اسلامي نظام
و) عملكرد در حوزه رسانههاي زنجيرهاي
1- حمله به مقدسات اسلامي از جمله اعلام كردند "در جامعه مدني ميتوان عليه خدا هم راهپيمايي كرد"
2- حمله به نهادهاي انقلابي نظير سپاه، بسيج، وزارت اطلاعات، قوه قضائيه و...
3- زير سوال بردن ارزشهايي همچون دفاع مقدس
4- افشاي اسناد محرمانه و سري نظام
5- تقويت اختلاف قومي و مذهبي
6- ترويج فساد در مطبوعات
7- ترويج افكار فمينيستي و سكولار
8- تدوين و راهاندازي تئوري براندازي نرم(انقلاب مخملين)
9- انعكاس اخبار رسانههاي خارجي بدون تغيير، به عنوان بلندگوي دشمن
جمعبندي
1- اصلاحات پروسهاي درون ساختاري است كه نظام در طي سه دهه گذشته با آن مواجه بوده، تحولخواهي بيش از هفتاد درصد مردم ايران بر اساس اصلاحات درون ساختاري است نه اصلاحات ساختار شكن
2- تقليل حماسه بزرگ دوم خرداد به اصلاحات و تجديدنظر طلبي، به ميزاني كه براي سكولارها جذابيت داشته به ميزان بيشتري براي مردم خستهكننده و ملالآور بود. شكافهاي طبقاتي، تندرويها، افراطيگريها و حريم شكنيها از سوي اصلاحطلبان افراطي، تقابل با ارزشهاي ديني و انقلابي، تضاد ايدئولوژيك، اختلافات دروني، غفلت از مطالبات حقيقي مردم، فقدان استراتژي، رفتار اپوزيسيوني، رابطهسالاري، قانون شكني، رواج روح اشرافيت و كاهش سادهزيستي و دهها مولفه ديگر باعث از دستدادن پايگاه اجتماعي و در نتيجه افول اصلاحطلبان در جامعه شد.
3- اگر چه اصلاحطلبان در انتخاب راهبرد اصلاحطلبي اشتراك نظر داشتند اما قرائتها و برداشتهاي متفاوت و طيفهاي مختلف جريان اصلاحطلبي كه داراي تضادهاي بيشماري بود، موجب شده برخي از آنان در ذيل گفتمان جمهوري اسلامي خواه و بعضي ديگر در طيف اصلاحطلبان دموكراسي خواه قرار گيرند.
4- در طيفبندي اصلاحطلبان از طيفهاي سكولار كه معتقد به نقش حداقلي دين در اداره جامعهاند تا طيفهايي كه معتقد به نظام جمهوري اسلامي، آرمانهاي امام راهحل و ولايت فقيه در چارچوب قانون اساسياند، در جبهه اصلاحطلبان قرار ميگيرند كه بايد آنان را از هم متمايز كرد. همچنين بايد اصلاحطلبي برخاسته از اسلام و نظام اسلامي را از اصلاحطلبي كه درصدد تغيير و براندازي نظام ديني است، تفكيك نمود.
5- تفسير ناروا و انحرافي از اصلاحطلبي، به انحراف اين حركت تكاملي انقلاب انجاميد كه به اعتراف اصلاحطلبان "بين خواست آن بيست ميليون راي و آنچه قريب به يك دهه، تحت نام اصلاحات انجام گرفت به اندازه يك دره عميق شكاف وجود داشت". به اين ترتيب حركتي كه ميتوانست در جهت سازندگي كشور، بهبود معيشت مردم و در نهايت به پيشرفت و روند تكاملي انقلاب اسلامي كمك كند، با گرفتار آمدن در دست عدهاي فرصت طلب و برخي عناصر نفوذي كه خود رابه دروغ خالق حماسه دوم خرداد ميخواندند مصادره گشت و به انحراف كشيده شد و سرانجام نيز درصدد ستيز با نظام و ارزشهاي ديني و باورهاي اعتقادي اين ملت برآمد و هم از اينرو حمايت ملي و مردمي خود را به كلي از دست داد.
6- در پايان بايد گفت اصلاحطلبان اگر چه در رويكرد و گفتمان اصلاحطلبي، مهندسي مناسب و به موقعي در فضاي سياسي ايران در سال 76 ايجاد كردند، اما متاسفانه عملكرد، مواضع و رفتارهاي نامناسب عمده اصلاحطلبان خصوصاً طيفهاي راديكال واپوزيسيوني،عامل دوري آنان را در نزد افكار عمومي فراهم كرد.
موضوع:
سياسي
نویسنده:
ارغوان به نقل از سايت تابش
تاریخ درج
چهارشنبه 21 اسفند 1386
کلیدواژه ها:
اصلاح طلبان و انقلاب اسلامي
|