مادر بعد از شهادت فرزند
نظرات خوانندگان(0)
لید مقاله:
یه روز به دنبال وام عزیز میره به بنیاد ، یه روز تو بیمارستان پیره آدم در میاد. هر وقت میگم عزیز جون : طعم غذات عالیه . عزیز با گریه میگه، جای عباس خالیه.
متن کامل:
اتل متل یه مادر ،نحیف و زار وخسته با صورتی حزین ودستای پینه بسته ،بپرس ازش تا بگه تا چه جور میشه سوختو ساز با 100 هزار تومن پول ،خرج مریضیو داد.
گرونی زیاد و خرج دوای خودش،بپرس ازش تا بگه چه جوری میشه جنگ کرد با سیلی جای سرخاب صورتا را قشنگ کرد . بپرس ازش تا بگه چه جوری میشه جنگ کرد یا اینکه بی رنگ مو موی سیاهو رنگ کرد . وقتی گفتم :عزیزجون،دایی تو دشت عباس،شهید شد ،خودم دیدم یک شبه چندتا موهاش سفید شد. می خوای بدونی چرا نصف موهاش سفیده بپرس که بعد دایی، کی دیده وکی شنیده.
یه روز به دنبال وام عزیز میره به بنیاد ، یه روز تو بیمارستان پیره آدم در میاد. هر وقت میگم عزیز جون : طعم غذات عالیه . عزیز با گریه میگه، جای عباس خالیه.
غیرتیا:یه بار گفتم :عزیزجون :این آقاهه تو کوچه با تنه گفت :جای داییت خالیه! تا حرف من تموم شد عزیز تو صورتش زد . با گریه گفت ای خدا بی شرفی تا این حد. میگم عزیز راست بگو اگه دایی دوستمون داشت چرا رفتو ما را تنها گذاشت . چشم میذاره تو چشمام لب میگزه میخنده بیرون میره از اتاق،محکم درو میبنده. رفتمو از لای در توی اتاقو دیدم صدای گریه هاشو با دایی جون شنیدم . چشاش به عکس اون بود انگار توی گلوی عزیز، یه تیکه استخون بود. عباس جونم میدونم زنده ای و نمردی بعد خدا و آقا ،امید من تو بودی . عباسم ما رابه کی سپردی. دست خوش عباس جونم ،ما اینجا درمونده ایم تو انجا جا گرفتی. بچگیات یادته ،کمک حال همه بودی مردم از مهربونیات میگن . عباس جون کجایی؟مادرتو ببینی ، بیا ببین که مادر تند تند موهاش میریزه . کمک حال مادر شو . عباس من کجایی همه از مهربونیت میگن بیا ببین که مادر خیلی وقته مریضه.
عزیز تو عکس عباس جون میده چادر و ور میداره موهاشو نشون میده. صورتشو میذاره رو صورت شهیدش . دایی نگاش میکنه به موهای سفیدش. اشک عزیز میریزه تو صورت دایی جون . داییم گریه میکنه برای غم های اون. دایی میگه:قشنگ مهربونم ، مادر مهربونم غصه نخور میدونم .
اتل متل یه مادر نحیف وزار وخسته با صورتی حزینو دستای پینه بسته ،دستای پینه دارش عجب حماسه سازه ، دستایی که بچه هاش خیلی به اون مینازند. دستایی که پرچم دایی رو بر میداره توی خزون وغیرت.دستایی که بهاره با دستایی که عینهودست داییم میمونه نمی ذاره سلاح داییم روی زمین بمونه . کسی که بچه هاشو بسیجی بار میاره بذر غیرتو ایمان تو روحشون میکاره . درسته که پسرش تو جبهه ها شهید شد درسته که موی اون بعد داییم سپید شد اما خون دایی و موهای سپید عزیزجون، افتخار بچه هاست . اتل متل یه مادر خیلی چیزا میدونه از این بی مروتی ها از این بازی زمونه . باید فهمیده باشیم چه جوری میشه جنگ کرد یا اینکه بی رنگ مو موی سیاهو رنگ کرد . ای که در این حوالی غربت مارو دیدی صدای ناله های عزیزمو شنیدی دست رو گوشات گذاشتی چشاتو خیره کردی داد زدی و گفتی اینا همش بهونست. فکر کردی خیلی مردی! تو که به زخم قلب عزیزم نمک گذاشتی اگر عزیزم بمیره عزیزمو تو کشتی . اگر داییم نبودش هرچی داشتی میبردم مال ومنال که هیچ مادرتم میبردم. اگر عزیز بمیره دق میکنم ممیرم پیش خدامو داییم من جلوتو میگیرم.
تقدین به تمامی مادران شهدا علی الخصوص مادر شهید عباس پرآور
موضوع:
شهداء
نویسنده:
آرزو پرآور
تاریخ درج
سه شنبه 19 مهر 1390
کلیدواژه ها:
شهید،مادر،مجمع فرهنگی سفیدشهر
|