از هدیه «اسفندی» تا «پاگشا»
نظرات خوانندگان(0)
بافت اجتماعی روستا در قدیم به شکلی بود که اکثر مردم با هم آشنا بوده و رفت و آمد و مراوده داشتند و اوج این شناخت خانوادهها در خانههاي همسايهداري مشاهده میشد. مردم، اخلاق و رفتار هم را اصطلاحاً تا هفت پشت يكديگر میشناختند.
از هدیه «اسفندی» تا «پاگشا»
بافت اجتماعی روستا در قدیم به شکلی بود که اکثر مردم با هم آشنا بوده و رفت و آمد و مراوده داشتند و اوج این شناخت خانوادهها در خانههاي همسايهداري مشاهده میشد. مردم، اخلاق و رفتار هم را اصطلاحاً تا هفت پشت يكديگر میشناختند.
امّا در چنين فضايي، دختر خانمها كمتر به جمعهاي مختلط حتّي جمعهاي فاميل ميآمدند. دخترهای دم بخت معمولاً به اتّفاق مادر خود فقط در جلسات زنانه اعم از؛ عروسيها یا حمّام عمومي و عزاداری شب عاشورا و تاسوعا و ... حضور مييافتند.
گاهي مادر پسر از قبل یک دختر را زیر سر گرفته و منتظر رسیدن فرصت مناسب برای بیان وصفیّات دختر و خواستگاری بوده است.
گاهی پیشنهاد دهندهی اولیه، خود پسر بوده به ویژه در مواردی که دختر همسایه یا فامیل بودند. در هر صورت مادر پسر به صورت نامحسوس دختر مورد نظر را از جهت خلق و خو و خصوصيات جسمي و رفتاري با شگردهاي زنانه با دقّت و وسواس بررسي ميكرد و به بهانههای مختلف به خانهی دختر میرفت یا سرصحبت را با او و خانوادهاش باز میکرد تا او را بهتر بشناسد، سپس اطّلاعات خود را براي جلب نظر پسر به او منتقل مينمود.
بعد در صورت تأیید، بزرگترها را روانهی خانهی دختردار میکردند. در اين شرايط، فاصلهی تأييد تا خواستگاری بسیار کوتاه بوده است.
در ابتدا برای فهمیدن نظر خانوادهی دختر، یک بزرگتر و ریش سفید خانوادهی پسر به منزل دختردار روانه ميشد تا سؤال کند، دختر به آنها میدهند یا نه؟ درحقیقت این جلسه همان مراسم خواستگاری بوده و نظر بزرگترها حرف آخر و تمام کننده بوده است.
بعد از جواب مثبت خانوادهی دختر، در زمان مشخّصی، مادر و یکی دو تا از اقوام درجهی یک پسر به خانه دختردار میرفتند و يك هديه كه اغلب یک چارقد يا انگشتري بوده به عروس ميدادند و اصطلاحاً ميگفتند یک نشانه گذاشتهاند. بعد از آن خانوادهی دختر با درخواست خانوادهی پسر، مجلس بله برون يا اصطلاحاً اِذن گرفتن برگزار ميكردند و فامیلهای درجهی یک هر دو طرف در آن حضور مييافتند. در آن مجلس، قرار مراسم عقد و عروسي را میگذاشتند. بعضی اوقات که دختر از نظر سنّی کوچک بود، مدّت زماني را به عنوان نامزدی تعيين میکردند. البتّه در طول نامزدی، دختر و پسر صحبت و سخن و ديداري با هم نداشتهاند و پسر سعي ميكرد، دل خانوادهی دختر را بيش از پيش به سوی خود جلب كند.
در زمان نامزدی، داماد به مناسبتهای خاص هدایایی برای عروس میبرده است، مثلاً در قديم 35 روز باقي مانده به عيد نوروز را اسفندي ميگفتند كه در اين شب، پسران براي نامزدهاي خود هدیهاي ميبردند، به اين هديه اصطلاحاً «اِسْـفَـنْدی» ميگفتند.
در مراسم «اِذن گرفتن»، برنامه و تاريخ شب عروسی، خرید بازار، میزان «نَقدا» که شامل مهریه و شیربها (مبلغی که داماد در مراسم عروسی براي تأمين بخشي از هزينهی مراسم به پدر و مادر عروس میداد) بوده است مشخّص میگرديد یا اصطلاحاً سیاهه میشد.
روز بعد یا چند روز بعد از آن، برای خرید به بازار کاشان میرفتند. در خرید بازار آینه و چراغ (آینه و شمعدان)، قرآن، پارچه جهت لباس، چادر سفید عروس خانم در سر سفرهی عقد، کفش، جوراب، دستبند لیلهای و خِفتی (گردنبند)، گوشواره و... میخریدند.
فامیلهای عروس و داماد حدوداً سی نفر برای خرید به بازار میرفتند، معمولاً عروس همراه آنها نمیرفت و کفش و چادرش را با نخ اندازه میگرفتند. خريد بازار از صبح تا شب طول ميكشيد. ناهار توسّط داماد تهیّه میشد و اغلب به کافه میرفتند. ملزومات تشت هم توسّط او خریداری میشد. اين ملزومات عبارت بود از؛ آینه چراغ، میوه، سبزی، نان سنگک، لیمو خشک، حنا، دو قرص صابون، کلّه قند، شیرینی، کفش، پارچه، شیره، روغن حیوانی و ديگر اقلامي که خریداری شده بود.
چند روز بعد، دعوت از فامیلها و آشنایان یا اصطلاحاً «طلبو» جهت حضور در مراسم شب عروسی انجام میشد. این کار توسّط 2 نفر از سوی خانوادهی عروس و 2 نفر از سوی خانوادهی داماد صورت میپذیرفت. طلبو (دعوت) به صورت حضوری و چهره به چهره با رفتن به منزل افراد و به صورت رسمی انجام میشده است. دعوتها تا شب طول میکشید، حتّی گاهی 2 روز به طول میانجامید. بعضی اوقات دعوت کننده در موقع ظهر يا شب در منزل هر کسی که میرسید با تعارف اهل آن خانه برای ناهار يا شام همان جا میماند.
مراسم عروسی از ساعت 4 یا 5 عصر شروع میشد. زنهای دعوت شده به خانهی عروس میرفتند و به تدریج خانهی عروس شلوغ میشد. مردها نیز در خانهی داماد حضور پیدا میکردند. مراسم زنانه بسيار شلوغتر از جلسهی آقايان بوده است.
محلّی را که زنان مراسم داشتند، خانهی عروس و محلّ مراسم مردانه را خانهی داماد میگفتند. معمولاً این محلها منزل پدری عروس و داماد بوده است.
اتاق عروس آماده میشد و مشّاطه (آرایشگر زن) کار آرایش عروس را در آنجا انجام میداد. این اتاق و آرایش عروس بسیار ساده و ابتدایی بوده است. هر کسی اجازهی ورود به آن اتاق را نداشته است، حتّی دختر بچّههای نزدیک عروس را هم به آن اتاق راه نمیدادهاند.
ساعت 5 بعد از ظهر در خانهی داماد طَبَق تشتها که سینیهای مسّی بود، چیده میشد. تعداد تشتها حتماً فرد بوده و از 3 تا شروع میشد و به 7 عدد هم میرسید. هر چه تعداد تشتها بیشتر بود، در عرف نشانهی توانمندی خانوادهی داماد بوده است.
جمعی از جوانان از جمله رفقا و آشنایان داماد، تشتها را بر روی سر میگذاشتند و با جمعیّت انبوهی از مردها به سمت خانهی عروس با شادی و بزن و بکوب حرکت میکردند. جلودار جمع نیز کسانی بودند که آینه و شمعدانها وکاسهای از مخلوط شیره و روغن حیوانی در دستشان بوده است. یک نفر یا چند نفر شعرهای مختلف شاد و طنز میخواندند و جمع نيز هر از گاهي با صدای بلند ميگفتند: «هُی، هُی، هُی شوا» و سپس آوای «هُی» را چند نوبت با صدای بلند و کشیدهتر میگفتند تا تمام اهالی روستا و مردم مسیر متوجّه شوند که تشتهاي عروسی از آن محل برده میشود. جمعیّت سرودهای شاد متعدّدی میخواندند.
مردم در طول مسیر برای تماشا جمع میشدند یا دنبال تشتها حرکت میکردند. وقتی به در خانهی عروس میرسیدند، از مردم با شربت پذیرایی میشد و مادر عروس به افرادی که تشت، آینه، چراغ و کاسهی شیره را آورده بودند، هدیهای همانند لباس میداد. بهترين هديه به افرادی که آينه شمعدان و كاسهی شيره را آورده بودند، اعطا ميشد. طَبَق تشتها در اتاق عروس چیده شده و تحویل خانوادهی عروس میگردید. سپس جمعیّت به خانهی داماد باز میگشتند. در برخی دورهها رسم بوده که عروس، انگشتش را داخل کاسهی شیره و روغن زده و در دهان خواهر داماد میگذاشته است.
داماد در صبح و یا همان شب عروسی با جمعی از دوستانش یا به تنهایی، بعد از آرايش براي نظافت و پوشیدن لباس نو به حمّام عمومي میرفته است. او يا يكي از اقوامش با روحانی روستا برای قرائت خطبهی عقد هماهنگ میکرد. روحانی براي خواندن صيغهی محرميّت ابتدا از طرف پسر وکالت میگرفت و سپس خطبهی عقد را برای دختر میخواند و چند نفر امضا میکردند. برای ثبت محضری ازدواجها، دفتردار اسناد محضری هر چند وقت یک بار از روستای یزدل یا کاشان به نصرآباد میآمده و چند عروسی را همزمان سند میزده است. اگر دختری سنّش زیر 15 سال بود، صبر میکردند تا به سنّ قانونی برسد، بعد در دفتر ثبت میکردند.
قبل از گفتن بله توسّط عروس خانم، پدر داماد مبلغی پول به او هدیه میداد که اصطلاحاً به آن «کلید زبون» یا «زیرلفظی» میگفتند.
مراسم جشن مردها از ابتدای غروب شروع میشد و با رفتن داماد به خانهی عروس تمام میشد.
حوالی ساعت 10 شب آقا داماد در معیّت مردان به طرف خانهی عروس حرکت میکرد که در طول مسير بزن و بکوب و شوخیهای مختلف انجام میشد و شعر و سرود میخواندند.
با تحویل داماد به خانوادهی عروس، مراسم آقایان تمام میشد و به خانههایشان میرفتند. رسم بوده که پس از ورود داماد به منزل عروس، کفشهای او را بالای رف (تاقچهی اتاقهای قدیمی) خانهی عروس میانداختند. بعد عروس و داماد را اصطلاحاً دستِ هم میدادند (همدیگر را میدیدند یا روبرو هم میکردند) و بر سر آنها نقل میپاشیدند.
از جمله مراسم در هنگام روبرو شدن داماد با عروس آن بوده که داماد باید انگشت شصت دست راست عروس را میگرفته و کمی فشار میداده و در همین حین یک زن به انگشت آنها گلاب میریخته و داماد نیز مقداری پول در کاسهی زیر دستشان میانداخته است.
صندلي و تختگاه عروس خانم معمولاً دو یا سه متکای بزرگ بوده که روی آنها مینشسته است. در حین عروسی زنان کِل میکشیدند که در لهجهی مردم روستا به آن «لیلی کردن {بر وزن سي سی}» میگویند.
گاهي در مراسم جشن در بین خانمها يكي از آنها كه اغلب از پيرزنان روستا بوده، لباس و ظاهر خود را مردانه ميكرده و ادا و اطوار در ميآورده و باعث خندهی جمع زنان ميشده است.
نهایتاً ساعت 1 بامداد ميهمانها به خانههایشان باز ميگشتند و داماد شب آنجا ميماند. يك يا دو نفر از بستگان بسيار نزدیک داماد، مثلاً خواهر او هم در خانهی عروس میماند.
در قديم خانوادهی عروس یک هدیهی ویژه به داماد میدادند به نام «دستمال کیسه». این هدیه شامل یک دستمال ابریشمی، جامهری و جانماز بوده است. بعدها این هدیه به خانوادهی داماد هم داده ميشد.
صبح اول وقت روز بعد خواهر یا یکی از خانمهاي فاميل درجهی يك داماد برای احوالپرسی از عروس و داماد میآمده است. در این روز عروس خانم دست به هیچ کاری نميزده است و جالب اینکه رختخواب آنها را اين خانم جمع میکرده و داماد نیز برای تشکّر از وی، مقداری پول به عنوان انعام و هدیه روی رختخواب میگذاشته است که به آن «تو جایی» میگفتهاند.
با توجّه به این که حمام عمومي روستا در روزها اختصاص به زنان داشته و شبها تا هنگام طلوع آفتاب مردانه بوده است؛ صبح قبل از طلوع آفتاب مرد حمامی روستا (مسئول حمّام عمومي در نوبت آقايان) به در خانه میآمده و بقچهی حمّام داماد را میگرفته و به اتّفاق هم به حمّام میرفتهاند. پس از استحمام داماد به اتّفاق او به خانه باز گشته، بقچه را تحویل داده و انعامش را میگرفته است.
عصر همان روز نیز خانم حمّامی روستا (مسئول حمّام عمومي در نوبت خانمها) بقچههای حمام رفتن عروس را از خانوادهی عروس تحويل میگرفته و آنها را در رختکن حمّام یا اصطلاحاً تختگاه یا سر حمّام چیده و آماده میکرده است. این بقچه و مسندها شامل؛ سه بقچهی مخمل که دو عدد از آنها سفیدرنگ و یکی هم قرمز و یک پارچهی مخمل مستطیل شکل که به آن مسند میگفتهاند بوده است. در داخل بقچهها لباس و حولهی عروس قرار داشته است. خانم حمّامي، مسند را در رختکن حمام پهن ميكرده و یک پارچهی توری هم روی آن میکشید و بقچهها را در اطراف آن میچیده است.
زنان فامیل و آشنا، عروس خانم را در حالي كه لباس اطلسی سفیدرنگ میپوشید، با تشریفات خاص و با شادی به سمت حمّام میبردند و ابتدا در تختگاه حمّام به جشن و شادی ميپرداختند. از جمع همراه عروس در حمّام با شربت یا نقل پذیرایی میشد.
خانمهای فامیل پس از بازگشت از حمّام، در خانهی عروس این شعر را میخواندند:
گل درومد1 از حموم سنبل درومد از حموم
به شاه دوماد بگویید عروس درومد از حموم
چند روز بعد نیز عروس را برای مراسم حنابندان به حمّام میبردند و در بین راه شعرهایی میخواندند از جمله شعر زیر بوده است:
عروس حنا میبندمت به دست و پاد میبندمت
اگَــر حنـــا نبـــاشَ آب طـــلا میبندمـــت
برخی از اقوام عروس هريک به فراخور توانائى خود در روزهای بعد از جشن عروسی، هدیهای به عروس میدادند که به آن جاخالگی (پاتختی) میگفتند. البتّه به هدایایی که بقیهی افراد هم به عروس میدادند، اصطلاحاً «رونما» میگفتند.
در ضمن، اوّلین بار که عروس خانم به منزل والدین داماد میرفت، همراه با مراسم خاصّی برگزار میشد که به آن مراسم «پاگشا» میگفتند.
شعر زیر را برخی به طنز و شوخی هنگام بردن عروس به خانهی والدین داماد میخواندند:
عروس میبرند کوچه به کوچه براش میارن آش آلوچه
آش آلـــــوچـــــه شـــــورَ خونــهی عـــروس دورَ
از ديگر برنامههاي ويژهی مراسم عروسيهاي نصرآباد، سنّت بردن عروس به طبيعت و دشت و صحرا در روز سیزده بدر بوده است. همچنين در اين روز عروس خانم را به یخچال قدیمی و زيارتهاي اطراف روستا به خصوص شاهزاده ابراهیم و بی بی زینب یزدل هم ميبردهاند. اين سنّت در دروهی نامزدي و يا پس از عروسي برای یک نوبت حتماً انجام ميشده است. در این مراسم از همراهان عروس با یکی دو نوع آجیل یا در مواردی با «چهل اسمه» که شامل مخلوط انواع آجیل و تنقّلات بوده، پذیرایی میشده است.
یخچال بسیار قدیمی روستا كه محلّ نگهداري برف و يخ زمستان براي فصل گرما بوده، هوای خنک و مطبوعی داشته است (در حدود 40 سال قبل اين محل تخریب شد). كنارههاي ساختمان داخلي آن شبيه سکّو بوده و به همین دلیل محیطی مناسب با هوایی خنک و فرح بخش برای جمع همراه عروس فراهم میکرده است.
به همین دلیل هنوز خاطرات خوشایند زنان ميانسال و قدیمی روستا از برگزاری مراسم سیزده بدر عروسیشان در این مکان را زیاد میشنویم.
کتاب فرهنگ عامه سفیدشهر- حسن صفری
موضوع:
انجمن دوستداران میراث فرهنگی سفیدشهر
خبرنگار:مدیر سایت
تاریخ:
مرداد
کلیدواژه ها:
سفیدشهر،صفری
|