بسم الله الرحمن الرحیم | امروز: سه شنبه 28 فروردین 1403

موقعیت فعلی: بخش اخبار (برگشت به لیست)

سخنان و خطبه هاي امام سجاد(ع) و حضرت زينب(س) در شام نظرات خوانندگان(0)  

متن عربي و ترجمه فارسي سخنان و خطبه هاي امام سجاد(ع) و حضرت زينب(س) در شام چه بود؟

متن عربي و ترجمه فارسي سخنان و خطبه هاي امام سجاد(ع) و حضرت زينب(س) در شام چه بود؟ پاسخ: متن عربي خطبه حضرت زینب (س) در شام (كه در لهوف آمده است) چنين است: «فقامت زينب بنت علي ـ عليه السّلام ـ و قالت: الحمد لله رب العالمين، و صلي الله علي محمد و آله اجمعين. صدق الله كذلك يقول: «ثم كان عاقبة الذين اساءا السوي ان كذبوا بآيات الله و كانوا بها يستهزؤون» (سورة روم، آية 10). اظننت يا يزيد ـ حيث اخذت علينا اقطار الارض و آفاق السماء فاصبحنا نساق كما تساق الاماء ـ ان بناء علي الله هواناً و بك عليه كرامة!! و ان ربك لعظيم خطرك عنده!! فشمغت بانفك و نظرت في عطفك، جذلا مسرورا، حين رايت الدنيا لك مستوسقة، و الامور متسقة و حين صفالك ملكنا سلطاننا، فمهلا مهلا، انيست قول الله عزوجل: «و لا يحسبن الذين كفروا انما نملي لهم خير لانفسهم انما نملي لهم ليزدادوا اثما و لهم عذاب مهين» (سوره ‌آل عمران، آية 178). امن العدل يابن الطلقاء تخديرك اماء ك و نساءك و سوقك بنات رسول الله سبايا؟! قد هتكت ستورهن، و ابديت وجوهَهُنَّ، تحدوبهن الاعداء من بلد الي بلد، و يستشرفهن اهل المنازل و المناهل، و يتصفح وجوههن القريب و البعيد، و الدني و الشريف، ليس معهن من رجالهن ولي، و لا من هماتهن حمي، و كيف ترتجي مراقبة من لفظ فوه اكباد الاذكياء، و نبت لحمد بدماء الشهداء؟! و كيف يستظل في ظللنا اهل البيت من نظر الينا بالشنف و الشنآن و الإحن و الاضغان؟! ثم تقول غير متاثم و لامستعظم: فاهلوا استهلوا فرحا. ثم قالوا: يا يزيد لا تشل. منتحياً علي ثنايا ابي عبدالله ـ عليه السّلام ـ سيد شباب اهل الجنة تنكتها بمخصرتك. و كيف لا تقول ذلك، و قد نكات القرحة، و استاصلت الشافة، باداقتك دماء ذرية محمد ـ صلي الله عليه و آله ـ و نجوم الارض من ‌آل عبدالمطلب؟! و تهتفُّ باشياخك، زعمت انك تناديهم! فلترون و شيكاً موردهم، و لتودن انك شللت و بكمت و لم تكن قلت ما قلت و فعلت ما فعلت. اللهم خذ بحقناه و انتقم ممن ظلمنا، و احلل غضبك بمن سفك دماءنا و قتل حماتنا. فوالله مافريت الاجلدك و لا حززت الا لحمك، و لتردن علي رسول الله ـ صلي الله عليه و آله ـ بما تحملت من سفك دماء ذريتة و انتهكت من حرمته في عترته و لحمته و حيث يجمع الله شملهم ويلم شعشهم و ياخذ بحقهم «و لا تحسبن الذين قتلوا في سبيل الله امواتا بل احياء عند ربهم يرزقون» و حسبك بالله حاكماً، و بمحمد خصيماً و بجبرئيل ظهيراً، وسيعلم من سول لك و مكنك من رقاب المسلمين، بئس للظالمين بدلا و ايكم شر مكاناً و اضغف جنداً. و لئن جرت علي الدواهي مخاطبتك، اني لاستصغر و قدرك، و استعظم تقريعك و اسثتكثر توبيخك، لكن العيون عبري، و الصدور حري. الا فالعجب كل العجب لقتل حزب الله النجباء بحزب الشيطان الطلقاء، فهذه الايدي تنصح من دمائنا، و الافواه تتحلب من لحومنا، و تلك الجثث الطواهر الزواكي تتاهبها العواسل و تعفوها امهات الفواعل، و لئن اتخذتنا مغنماً لبقدنا و شيكا مغرما، حين لا تجد الا ما قدمت يداك، و ماربك بظلام للعبيد، فالي الله المشتكي. و عليه المعول فكذكيدك، واسع سعيك، و ناصب جهدك فوالله لا تمعون ذكرنا، و لا تميت وحينا، و لا تددك امرنا، و لا ترحض عنك عارها، و هل رايك الافندا و ايامك الاعددا، و جمعك الا بددا، يوم ينادي المناد، الا لعنة الله علي الظالمين، فالحمد لله الذي ختم لاولنا بالسعادة و المغفرة، و الاخرنا بالشهادة و الرحمة. و نسال اللدان يكمل لهم الثواب و يوجب لهم المزيد، و يحسن علينا الخلافة، انه رحيم و دود. و حسبنا الله و نعم الوكيل(ابن طاووس، علي بن موسي بن جعفر، الملهوف علي قتلي الطفوف، تهران، درالاسوه، چ دوم، 75، ص 215. در اینجا, ترجمه فراز فوق را به نقل از روایت شيخ صدوق می آوریم: وی از بزرگان بنى هاشم و ديگران روايت مى كند: چون امام سجاد عليه السلام و اهل بيت بر يزيد وارد شدند و سر امام حسين عليه السلام را آورده ، جلو يزيد در تشتى گذاشتند، با چوبى كه در دست داشت ، شروع كرد به زدن بر دندانهاى آن حضرت و اين اشعار را مى خواند: (لعبت هاشم بالملك ...) بنى هاشم با حكومت بازى كردند، نه خبرى آمده و نه وحيى نازل شه است . كاش اجدادم كه در بدر شاهد بودند كه قوم خزرج از فرود آمدن تيغهاى تيز مى ناليدند، از خوشحالى چهره افروخته مى شدند و گفتند: اى يزيد! دستانت شل مباد! كيفر بدر را داديم و بدرى ديگر آفريديم و حساب ، برابر شد. از خندف نيستم اگر از فرزندان احمد، انتقام كارهايشان را نگيرم ! چون زينب آن صحنه را ديد، گريبان چاك زد و با صدايى سوزناك صدا زد: يا حسين ! اى حبيب پيامبر! اى فرزند مكه و منا! اى زاده فاطمه زهرا! اى پسر محمد مصطفى!... همه را گرياند. يزيد ساكت بود. حضرت زینب سپس به پا ايستاد و نگاهى به مجلس افكند و شروع به خطابه كرد و در آغاز، كمالات پيامبر را اظهار كرد و اعلام نمود كه : ما به رضاى الهى صابريم ، نه از روى بيم و وحشت . آنگاه چنين خطبه خواند: حمد براى پروردگار جهانيان . درود بر جدم سرور انبيا. راست فرمود خداى سبحان كه : (سرانجام آنان كه بد كردند، آن شد كه آيات الهى را تكذيب كردند و به مسخره گرفتند. اى يزيد! آيا همين كه زمين و آسمان را بر ما تنگ گرفتى و ما را همچون اسيران به زنجير كشيدى و بر ما مسلط گشتى ، پنداشتى كه اين مايه خوارى ما در پيشگاه خدا و كرامت و منت خداوند بر رتوست و تو را نزد خدا احترام و منزلتى است ؟ از اين رو باد به دماغ افكندى و مغرورانه به ما نگاه انداختى و شادمانه و غافلانه بر مسند نشستى ، چون ديدى كه دنيا به كام تو و كارها برايت سامان يافته است و حكومتى را كه از آن ماست براى تو فراهم گشت ! آرامتر! اين قدر جاهلانه متاز! آيا سخن خدا را فراموش كردى كه فرمود: (كافران مپندارند كه چون مهلتشان داديم ، براى آنان نيك است ، بلكه تا بر گناهشان بيفزايند، و براى آنان عذابى خوار كننده است . اى فرزند آزادشدگان ! آيا از عدالت است كه زنان و كنيزان خود را پشت پرده ها جا داده اى و دختران پيامبر را به اسيرى گرفته مى گردانى ، پرده هاى حرمتشان را دريده و چهره هاشان را آشكار ساخته اى و دشمنان ، آنان ر شهر به شهر مى گردانند و مردم بيابانى و كوهستانى به آنان مى نگرند و دور و نزديك و غايب و حاضر و شريف و پست به چهره آنان چشم مى دوزند؛ نه از مردانشان سرپرستى دارند و نه از حاميانشان كسى هست . اين همه از روى طغيان تو بر خدا و انكارت نسبت به پيامبر و دين خداست ، و از تو شگفت نيست . چگونه مى توان به مراقبت و دلسوزى كسى اميد داشت كه دهانش ، جگر شهيدان را دندان زده و دور افكنده و گوشتش از خون سعادتمندان روييده و پيوسته در ستيز با سرور رسولان ، لشكر آراسته و به جنگ برخاسته و به روى رسول خدا صلى الله عليه و آله شمشير كشيده است ؛ كسانى كه در انكار حق و پيامبر سر سخت تر و در دشمنى آشكارتر و نسبت به پروردگار، سر كشترند! اينها نتيجه كفر و كينه اى است كه از كشتگان بدر در دل داشته اند. پس در دشمنى با ما خاندان درنگ نمى كند كسى كه نگاهش به ما دشمنانه و كين توزانه است و كفر خود را به پيامبر آشكار مى سازد و بر زبان مى آورد و از روى خوشحالى نسبت به كشتن فرزندان پيامبر و اسير كردن فرزندان او، گستاخانه و بى شرم ، پدران خود را صدا مى زند كه شادى كنند و به او دست مريزاد گويند! بر دندانهاى ابا عبدالله كه بوسه گاه پيامبر بود، چوب مى زند و شادى در چهره اش آشكار است . به جانم سوگند اى يزيد! با ريختن خون سرور جوانان بهشت ، بر زخم ديرين نيشتر زدى و ريشه ما را بر آوردى و پدرانت را صدا زده با ريختن خون وى به نياكان مشركت تقرب جستى و پدرانت را صدا زدى به گمان آنكه صدايت را مى شنوند و بزودى آرزو خواهى كرد كه كاش دستانت شل و قطع مى شد و مادرت تو را نمى زاييد، وقتى كه ببينى به سوى خشم الهى مى روى و دشمنت رسول خدا صلى الله عليه و آله است . خدايا! حق ما را بستان و انتقام ما را از ظالمان بر ما بگير و خشم خود را بر آنان ببار كه خون ما را ريختند و آبروى ما را ريختند و حاميان را ما كشتند و حرمت ما را شكستند. اى يزيد! كار خود را كردى ، ولى جز پوست خود را ندريدى و جز گوشت خود را نبريدى . بزودى با همين گناه كه از كشتن فرزندان پيامبر بر دوش دارى و حرمتشان را شكسته و خون عترتش را ريخته اى به حضور پيامبر خدا وارد خواهى شد؛ آنگاه كه خداوند همه را جمع مى كند و پراكندگى هاشان را سامان مى بخشد و از ظلم كنندگان به ايشان انتقام مى گيرد در حقشان را از دشمنانشان مى ستاند. پس با كشتن آنان شادمان مباش (و مپندار آنان كه در راه خدا كشته شدند و مرده اند، بلكه نزد پروردگارشان زنده اند و روز مى خورند و به پاداشى كه خداوند از فضل خود به آنان داده است شادمانند خدا براى تو بس است كه ولى و حاكم باشد و پيامبر خدا دشمنت باشد و جبرئيل ، پشتيبان . زود است كه تو را بر گرده مسلمانان مسلط ساخت ، بداند كه پاداش بدى ابرى ظالمان است و كدام يك از شما جايگاهش بدتر و گمراهتر است . اينكه از قدر تو مى كاهم و سرزشت را بزرگ مى شمارم نه از آن روست كه خطاب درباره تو سودمند است ، پس از آنكه چشمهاى مسلمانان را گريان و دلهايشان را داغدار ساختى . آن دلها كه داريد سخت شده و جانها طغيان كرده و بدنها آكنده از خشم خدا و لعنت پيامبر است و شيطان در آنها لانه كرده و جوجه پرورده است . شگفت آنكه پايان و پيامبرزادگان و نسل اوصيا به دست آزاد شدگان پليد و دودمان تبهكار فاسد كشته مى شوند؛ به دست آنان كه خون ما از پنجه هايشان مى چكد و دندان در گوشتهاى ما فرو برده اند. آن شهيدان پاك جسدهايشان طعمه گرگهاى درنده گشته و در زير چنگال كفتارها به خاك آلوده شده است . اگر امروز ما را غنيمتى براى خويش مى شمارى ، خواهى ديد كه مايه زيان و خسران توايم ؛ آن روز كه جز عملهاى خويش چيزى نخواهى يافت و خداوند نيز به بندگان هيچ ستمى نمى كند. شكايت نزد خدا مى برم و تكيه ام بر اوست و اميد و آرزويم خدا ست . پس ‍ هر چه نيرنگ دارى به كار بند و هر چه مى توانى بكوش . سوگند به خدايى كه با وحى و قرآن شرافتمان بخشيده و با نبوت و برگزيدگى ما را گرامى داشته است ، نام و ياد ما هرگز محو نابود نمى شود و ننگ كشتن ما نيز از دامان تو شسته نمى گردد و مگر جز آن است كه انديشه ات باطل و دوران حكومتت محدود و اجتماعت پراكنده است ؛ آن روز كه منادى ندا مى دهد: هلا! لعنت خدا بر ستمگر تجاوز كار! خدا را سپاس كه براى دوستان خود سعادت را رقم زد و فرجام برگزيدگانش ‍ را شهادت قرار داد؛ به وسيله رسيدن به آنچه اراده اش بود، آنان را به رحمت و رضوان ، و آمرزش خويش منتقل ساخت و با كشتن آنان كسى جز تو بد بخت نشد و كسى جز تو به آنان آزموده نگشت . از خدا مى خواهيم كه پاداشمان را كامل و ثواب و ذخيره آخرتمان را سرشار سازد. از او مى خواهيم كه جانشينى خوب و بازگشتى شايسته برايمان مقرر دارد كه او مهربان و با محبت است . خطبه امام سجاد (ع) در شام همگان در مسجد جمع شده بودند که يزيد به خطيب دستور داد بالاي منبر برود و درباره حسين بن علي و پدرش علي بن ابيطالب بد بگويد .خطيب بالاي منبر رفت و هر چه توانست نسبت به اهل بيت عصمت و طهارت(ع) بد گفت و يزيد و پدرش معاويه را به خوبي ياد کرد. امام سجاد(ع) بر او فرياد زد و فرمود: مرگ بر تو باد اي خطيب که خوشنودي مخلوق را با خشم خالق به دست آوردي پس جايگاه خود را پر از آتش بکن. امام سجاد(ع) پس از آن رو به يزيد کرد و فرمود: آيا اجازه مي دهي بالاي اين تخته ها بروم و سخناني بگويم که رضاي خدا در آنهاست و براي حاضران پاداش دارد. يزيد جواب رد داد ولي حاضران در آن اجتماع اصرار کردند که امام سجاد(ع) سخنراني بکند. يزيد در پي پافشاري حاضران اجازه داد تا امام سجاد(ع) سخنراني بکند. امام سخنراني کردند و مردم به گريه افتادند. برخي از سخنان آن حضرت در آن اجتماع چنين است: «ايها الناس! اعطينا ستا و فضلنا بسبع. اعطينا العلم والحلم والسماحه والفصاحه والشجاعه والمحبه في قلوب المؤمنين و فضلنا بأن منا النبي المختار محمد و منا الصديق و منا الطيار و منا اسد الله و اسد الرسول و منا سيده نساء العالمين فاطمه البتول و منا سبطا هذه الامه و سيد اشباب اهل الجنه. فمن عرفني فقد عرفني و من لم يعرفني أنبأته بحسبي و نسبي. أنا ابن مکه و مني، أنا ابن زمزم والصفاء، انا ابن من حمل الزکاه بأطراف الرداء، أنا ابن خير من ائتزر وارتدي، أنا ابن من انتعل واحتفي، أنا ابن خير من طاف و سعي، أنا ابن خير من حج و لبي، أنا ابن من حمل علي البراق في الهوا، أنا ابن من أسري به من المسجد الحرام الي المسجد الاقصي، فسبحان من أسري، انا ابن من بلغ به جبرئيل الي سدره المنتهي،‌ أنا ابن من دني فتدلي فكان قاب قوسين او‌ أدني، أنا ابن من صلي بملائكه السماء، أنا ابن من أوحي اليه الجليل ما أوحي، أنا ابن محمد المصطفي، أنا ابن علي المرتضي، أنا بن من ضرب خراطيم الخلق حتي قالوا لا اله الا الله، أنا ابن من ضرب بين يدي رسول الله بسيفين و طعن برمحين و هاجر الهجرتين و بايع البيعتين و صلي القبلتين و قاتل ببدر و حنين و لم يكفر بالله طرفه عين،‌ أنا ابن صالح المؤمنين، و وارث النبيين و قاطع الملحدين و يعسوب المسلمين و نور المجاهدين، و زين العابدين و تاج البكائين، و اصبر الصابرين و افضل القائمين من آل ياسين و رسول رب العالمين. أنا ابن المؤيد بجبرئيل، المنصور بميكائيل، أنا ابن المحامي عن حرم المسلمين و قاتل الناكثين و القاسطين و المارقين و المجاهد اعدائه الناصبين و افخر من مشي من قريش اجمعين و اول من اجاب و استجاب لله من المؤمنين و اقدم السابقين و قاصم المعتدين و مبير المشركين و سهم من مرامي الله علي المنافقين و لسان حكمه العابدين، ناصر دين الله و ولي امر الله و بستان حكمه الله و عيبه علم الله، سمح، سخي، بهلول‚ زكي، ابطحي، رضي، مرضي، مقدام، همام، صابر، صوام، مهذب، قوام، شجاع، قمقام، قاطع الأصلاب و مفرق الاحزاب، اربطهم جنانا و اطلقهم عنانا و اجرئهم لسانا و امضاهم عزيمه و اشدهم شكيمه، اسد، باسل، و غيث هاطل بطحنهم في الحروب و يذرهم ذروالريح الهشيم، ليث الحجاز و صاحب الاعجاز، ‌و كبش العراق، الامام بالنص و الاستحقاق، مكي، مدني،‌ ابطحي، تهامي، خيفي،‌ عقبي، بدري، احدي و شجري، مهاجري، من العرب سيدها و من الوغي ليثها، وارث المشعرين و ابوالسبطين الحسن و الحسين، مظهر العجائب و مفرق الكتائب و الشهاب الثاقب و النور العاقب، اسدالله الغالب، مطلوب كل طالب، غالب كل غالب، ذاك جدي علي بن ابي طالب، أنا ابن فاطمه الزهرا، أنا ابن سيده النساء، أنا ابن طهر البتول،‌ أنا ابن بضعه الرسول، أنا بن المزمل بالدماء، أنا ابن ذبيح كربلا، أنا ابن من بكي عليه الجن من الظلماء، و ناحت عليه الطير في الهواء». مردم به گريه افتادند و يزيد به مؤذن گفت: «اذان بگو» و هدف اين بود كه با اذان، سخنان امام سجاد(ع) تمام بشود. مؤذن شروع كرد به اذان. وقتي كه مؤذن «الله اكبر» گفت امام سجاد(ع) گفت: «كبرت تكبيرا لايقاس و لايدرك بالحواس، لا شيء اكبر من الله». وقتي مؤذن گفت: «اشهد ان لا اله الا الله» امام سجاد(ع) فرمود:‌ «شهد بها شعري و بشري و لحمي و دمي و مخي و عظمي». وقتي مؤذن گفت:‌ «اشهد ان محمدا رسول الله» امام سجاد(ع) رو به يزيد كرد و فرمود: «يا يزيد! محمد هذا، جدي ام جدك! فان زعمت انه جدك فقد كذبت و ان قلت انه جدي فلم قتلت عترته (حياه الامام زين العابدين، باقر شريف قرشي، دار الكتاب الاسلامي، ص 174 و بحار الانوار، ج 45، ص 138، س 5) آن چه در بحار الانوار آمده مانند همين متن است و تفاوت بين اين دو بسيار كم است. ترجمه خطبه فوق: اى مردم ! خداوند به ما شش خصلت عطا فرموده و ما را به هفت ويژگى بر ديگران فضيلت بخشيده است :به ما ارزانى داشت علم ، بردبارى ، سخاوت فصاحت ، شجاعت و محبت در قلوب مومنين را و ما را بر ديگران برترى داد به اينكه پيامبر بزرگ اسلام ، صديق (امير المومنين على عليه السلام)، جعفر طيار ، شير خدا و شير رسول خدا صلى الله عليه و آله (حمزه) و امام حسين و امم حسين عليه السلام دو فرزند بزرگوار رسول اكرم صلى الله عليه و آله را از ما قرار داد. هر كس مرا شناخت كه شناخت و براى آنان كه مرا نشناختند با معرفى پدران و خاندانم خود را به آنان مى شناسام. اى مردم ! من فرزند مكه و منايم ، من فرزند زمزم و صفايم ، من فرزند كسى هستم كه حجر الاسود را با رداى خود حمل و در جاى خود نصب فرمود ، من فرزند بهترين طواف و سعى كنندگانم ، من فرزند بهترين حج كنندگان و تلبيه گويان هستم ، من فرزند آنم كه بر براق سوار شد ، من فرزند پيامبرى هستم كه در يك شب از مسجد الحرام به مسجد الاقصى سير كرد. من فرزند آنم كه جبرئيل او را به سدره المنتهى برد و به مقام ربوبى و نزديكترين جايگاه مقام بارى تعالى رسيد ، من فرزندآنم كه با ملائكه آسمان نماز گزارد ، من فرزند آن پيامبرم كه پروردگار بزرگ به او وحى كرد، من فرزند محمد مصطفى و على مرتضايم ، من فرزند كسى هستم كه بينى گردنكشان را به خاك ماليد تا به كلمه توحيد اقرار كردند. من پسر آن كسى هستم كه برابر پيامبر با دو شمشير و با دو نيزه مى رزميد و دو بار هجرت و دو بار بيعت كرد و در بدر و حنين با كافران جنگيد و به اندازه چشم بر هم زدنى به خدا كفر نورزيد من فرزند صالح مومنان و وارث انبيا و از بين برنده مشركان و امير مسلمانان و فروغ جهادگران و زينت عبادت كنندگان و افتخار گريه كنندگانم ، من فرزند بردبارترين بردباران و افضل نمازگزاران از اهل بيت پيامبر هستم ، من پسر آنم كه جبرئيل او را تاييد و ميكائيل او را يارى كرد ، من فرزند آنم كه از حرم مسلمانان حمايت فرمود و با مارقين و ناكثين و قاسطين جنگيد و با دشمنانش مبارزه كرد ، من فرزند بهترين قريشم ، من پسر اولين كسى هستم از مومنين كه دعوت خدا و پيامبر را پذيرفت ، من پسر اول سبقت گيرنده اى در ايمان و شكننده كمر متجاوزان و از ميان برنده مشركانم ، من فرزند آنم كه به مثابه تيرى از تيرهاى خدا براى منافقان و زبان حكمت عباد خداوند و يارى كننده دين خدا و ولى امر او و بوستان حكمت خدا و حامل علم الهى بود. او جوانمرد، سخاوتمند، نيكو چهره ، جامع خير ها، سيد ، بزرگوار، ابطحى ، راضى به خواست خدا، پيشگام در مشكلات ، شكيبا ، دائما روزه دار، پاكيزه از هر آلودگى و بسيار نماز گزار بود. او رشته اصلاب دشمنان خود را از هم گسيخت و شيرازه احزاب كفر را از هم پاشيد. او داراى قلبى ثابت و قوى و اراده محكم و استوار و عزمى راسخ بود و همانند شيرى شجاع كه وقتى نيزه ها در جنگ به هم در مى آميخت آنها را همانند آسيا خرد و نرم و بستان باد آنها را پراكنده مى ساخت. او شير حجاز و آقا و بزرگ عراق است كه مكى و مدنى و خيفى و عقبى و بدرى و احدى و شجرى و مهاجرى است كه در همه اين صحنه ها حضور داشت. او سيد عرب است و شير ميدان نبرد و وارث دو مشعر و پدر دو فرزند : حسن و حسين عليهم السلام. آرى او ، همان او (كه اين صفات و ويژگيهاى ارزنده مختص اوست) جدم على بن ابيطالب عليه السلام است. آنگاه گفت : من فرزند فاطمه زهرا بانوى بانوان جهانم. و آنقدر به اين حماسه مفاخره آميز ادامه داد كه شيون مردم به گريه بلند شد ! يزيد بيمناك شد و براى آنكه مبادا انقلابى صورت پذيرد به موذن دستور داد تا اذان گويد تا بلكه امام سجاد عليه السلام را به اين نيرنگ ساكت كند. موذن برخاست و اذان را آغاز كرد، همين كه گفت : الله اكبر، امام سجاد عليه السلام فرمود : چيزى بزرگتر از خداوند وجود ندارد. و چون گفت : اشهد ان لا اله الا الله ، امام عليه السلام فرمود: موى و پوست و گوشت و خونم به يكتائى خدا گواهى مى دهد. و هنگامى كه گفت : اشهد ان محمدا رسول الله ، امام عليه السلام به جانب يزيد روى كرد و فرمود: اين محمد كه نامش برده شد، آيا جد من است يا جد تو ؟ اگر ادعا كنى كه جد توست پس ‍ دروغ گفتى و كافر شدى و اگر جد من است چرا خاندان او را كشتى و آنان را از دم شمشير گذراندى ؟ سپس موذن بقيه اذان را گفت و يزيد پيش آمد و نماز ظهر را گزارد. در نقل ديگرى آمده است كه : چون موذن گفت : اشهد ان محمدا رسول الله ، امام سجاد عليه السلام عمامه خويش از سر برگرفت و به موذن گفت : تو را بحق اين محمد كه لحظه اى درنگ كن ، آنگاه روى به يزيد كرد و گفت : اى يزيد! اين پيغمبر صلى الله عليه و آله ، جد من است و يا جد تو ؟ اگر گويى جد من است ، همه مى دانند كه دروغ و اگر جد من است پس چرا پدر مرا از روى ستم كشتى و مال او را تاراج كردى و اهل بيت او را به اسارت گرفتى ؟ اين جملات را گفت و دست برد و گريبان چاك زد و گريست و گفت : بخدا سوگند اگر در جهان كسى باشد كه جدش رسول خداست ، آن منم ، پس چرا اين مرد ، پدرم را كشت و ما را مانند روميان اسير كرد ؟ آنگاه فرمود: اى يزيد! اين جنايت را مرتكب شدى و باز مى گويى : محمد صلى الله عليه و آله رسول خداست ؟ و روى به قبله مى ايستى ؟ واى بر تو ! در روز قيامت جد و پدر من در آن روز دشمن تو هستند. پس يزيد فرياد زد كه موذن اقامه بگويد ! در ميان مردم هياهويى برخاست ، بعضى نماز گزاردند و گروهى نماز نخوانده پراكنده شدند. و در نقل ديگر آمده است كه امام سجاد عليه السلام فرمود : انا ابن الحسين القتيل بكربلا، انا ابن على المرتضى ، انا ابن محمد المصطفى ، انا ابن فاطمه الزهرا، انا ابن خديجه الكبرى ، انا ابن سدره المنتهى ، انا ابن شجره طوبى انا ابن المرمل بالدما، انا ابن من بكى عليه الجن فى الظلماء، انا ابن من ناح عليه الطيور فى الهواء من فرزند حسين شهيد كربلايم ، من فرزند على مرتضى و فرزند محمد مصطفى و پسر فاطمه زهرايم و فرزند خديجه كبرايم ، من فرزند سدره المنتهى و شجره طوبايم ، من فرزند آنم كه در خون آغشته شد و پسر آنم كه پريان در ماتم او گريستند و من فرزند آنم كه پرندگان در ماتم او شيون كردند. پس از خطبه غراى عقيله بنى هاشم حضرت زينب كبرى عليهاالسلام و خطبه حضرت سيد الساجدين امام زين العابدين عليه السلام ، مردم ماهيت يزيد كافر ستمكار را شناختند و شروع كردند به لعن و طعن يزيد. يزيد خود را بيچاره ديد و فهميد كه منفور جامعه است ، با كمال بى شرمى و ندامت تمام اين جنايات را به گردن امراى لشگر انداخت تا خود را تبرئه كند ولى اين ننگ تا قيامت پاك شدنى نبود. برای کسب اطلاعات بیشتر و منابع مطالب فوق می توانید به این کتاب ها مراجعه فرمایید: 1- چهره درخشان حسین بن علی 2- بلاغات النساء 3- الملهوف على قتل الطفوف 4- اعيان الشيعه, ج14 5- الاحتجاج, ج2 6- زينب قهرمان دختر على


موضوع: فرهنگي
خبرنگار:روابط عمومی مجمع فرهنگی
تاریخ: دوشنبه11آذر
کلیدواژه ها: خطبه حضرت زینب(س)و حضرت زین العابدین(ع) در شام،مجمع فرهنگی سفیدشهر


آخرین اخبار

جستجو: در


  بحث روز


  آخرین مطالب سایت



موضوع بندی اخبار

ویژه ها

موضوع بندی مقالات


  تبلیغات

سرمایه ذوق اهل این آبادی ملاعلی فاضل نصرابادی (سروده عبدالجبار کاکاوند در جریان کنگره فضل نبی در سفیدشهر )

الهی برآید از آن دوده دود

که نام محمد برد بی درود

ملافضل علی نصرابادی


 ملافضل علی نصرابادی؛ شاعر بی بدیل سفیدشهر  


فرقی نکند برای ما، به جان اصغـــر

عشق است ابوالفضل وحسین وعلی اکبر

سفیدشهر  همدل و یکصدا


مجمع فرهنگی سفیدشهر منتشر کرد:

پس از چاپ کتاب تاریخ سفیدشهر و ستارگان سپهر سفیدشهر، اینک کتاب

 گلچین مثنوی مجلس افروز منتخبی از اشعار مثنوی مجلس افروز چاپ و روانه بازار شد. 

ناشر : انتشارات مجلس افروز 

قیمت 3500تومان با تخفیف،

محل عرضه:  فروشگاه ولایت،جنب مسجد جامع سفیدشهر 03154833092


سامانه پیام کوتاه مجمع فرهنگی سفید شهر به شماره 30007093 راه اندازی شد .منتظر انتقادات و پیشنهادات همشهریان عزیز هستیم.


سفیدشــــهر، دیار ملافضل علی نصرابادی

سفیدشهر؛  شهر طلای سپید


"فروشگاه فرهنگی ولایت "اولین مرکز فروش  کتاب و محصولات فرهنگي سفیدشهر:  انواع كتاب، سي دي مذهبي،نوشت افزار و ...

 آدرس:  جنب مسجد جامع سفیدشهر



  نظرسنجی

مراسم سوگوای عصر عاشورای سفیدشهر چگونه است ؟
نیازبه همدلی و وحدت دارد
خیلی خوب است
بسیار عالی است
می تواند بهتر از این باشد

نمایش نتیجه


  آمار سایت

آنلاین: 3 نفر
زمان بارگزاری این صفحه: 0/11 ثانیه

جهت مشاهده جزئیات بیشتر از آمار سایت کلیک کنید.

کلیه حقوق مادی و معنوی این سایت، متعلق به مجمع فرهنگی سفیدشهر می باشد.| برداشت مطالب با ذکر منبع بلامانع می باشد. | info@SefidShahrMF.ir


طراحی و پیاده سازی: فرتک -فکور رایانه توسعه کویر